- غمخواری
- دوستی حقیقی و شفقت و شرکت در غم و اندوه، دلسوزی و مهربانی
معنی غمخواری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غمخواری، غم گساری، دلسوزی و مهربانی، برای مثال به غمخوارگی چون سرانگشت من / نخارد کس اندر جهان پشت من (سعدی۱ - ۷۹)
آنکه دارای غم و اندوه بود غمناک مغموم، آنکه در غم دیگری شریک باشد دلسوز مشفق، بوتیمار
حالت و کیفیت غمخواره دلسوزی تیمارداری غمخواری
کسی که غم و اندوه به خود راه بدهد، یار مهربان و دلسوز که در غم و غصۀ شخص شریک باشد، برای مثال پیوند عمر بسته به مویی است هوش دار / غم خوار خویش باش غم روزگار چیست (حافظ - ۱۴۸)
تیمار دار، دلسوز، مهربان، غمگسار
سختی دشواری صعوبت، خطر
تطابق
دفع ملالت و دلتنگی، غمزدائی، دلداری
کم خوردن کم خوراکی
درشتی خشونت، اشکال صعوبت، آشفتگی (زلف)
شکم پرستی
فراری، در به در، پنهان شده، پنهان، پوشیده
پرنده یی از راسته بلند پایان که در حدود 20 گونه از آن شناخته شده است. این پرنده جثه ای بزرگ دارد. قدگونه هایی از آن تا 5، 1 متر نیز می رسد. داری نوکی مخروطی شکل و طویل است و گردنی بلند و عاری از پر دارد. پاهایش نیز دراز است. این پرنده در کنار مردابها و رودخانه ها می زید و از ماهیان و دیگر حیوانات کوچک تغذیه می کند. حیوانی است گوشه گیر و محتاط و با انسان کمتر مانوس می شود. غم خورک برروی درختان قدیمی و بلند آشیانه می سازد پرنده مذکور به حال اجتماع می زید و فضولات و بقایای دفعی وی بهترین کود را برای زراعت تهیه میکند بوتیمار ماهی خورک مالک الحزین کیلان طریفون شفنین
حالت و کیفیت غمدار
پنهان گشته، پنهان شده
هموار بودن مسطح بودن، جای هموار و مسطح: این محال بود که از یک طبیعت اندر یک گوهر جای بیغوله آید و جای همواری
حقارت، ذلت
حقارت، پستی
خوار شدن، پستی، زبونی، خوار بودن
آنکه دارای غم و اندوه بود غمناک مغموم، آنکه در غم دیگری شریک باشد دلسوز مشفق، بوتیمار