- غلیان
- قلیان، وسیله ای برای دود کردن تنباکو مرکب از سر قلیان، بادگیر فلزی، میانۀ چوبی، میلاب، نی یا نی پیچ و مخزن آب
معنی غلیان - جستجوی لغت در جدول جو
- غلیان
- جوشیدن، حالت مایعی است که بر اثر حرارت شروع بتبخیر می کند، چنانکه مایع حرکت می کند و صدائی از آن بسبب صعود حبابهای بخار از قسمت مجاور کانون حرارت به سطح مایع بگوش می رسد
- غلیان ((غَ لَ))
- به جوش آمدن، جوشش، هیجان، جوش و خروش، تبدیل مایع به بخار
- غلیان
- جوشیدن آب یا چیز دیگر، جوشیدن مایع در دیگ، کنایه از به جوش و خروش آمدن، به هیجان آمدن، کنایه از جوش و خروش، هیجان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نرماندن نرمگردانیدن
غیلان ها، غول ها، جمع واژۀ غیلان
شوریدن دل، به هم خوردن دل، قی کردن
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ،برای مثال نهالی به زیرش غلیژن بدی / ز بر چادرش آب روشن بدی (اسدی - ۲۷۹)
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ،
غلتنده، درحال غلتیدن، کنایه از هر چیز گرد و مدور، بن مضارع غلتاندن و غلتانیدن
وسیله ای برای دود کردن تنباکو مرکب از سر قلیان، بادگیر فلزی، میانۀ چوبی، میلاب، نی یا نی پیچ و مخزن آب
هر گونه علف و گیاه مخصوص علوفه و علیق دامها و چهارپایان اهلی نام عام گیاهان مخصوص علیق یونجه و شبدر و چمن و غیره
زردی دندان
نشانی که بر نامه نویسند کفتار نر، کالا، ستبر کلفت
چیزی که می غلتد غلتنده، در حال غلتیدن، هر چیز گرد و مدور یا مروارید غلتان. مروارید کاملا گرد
چاشت خوار
گادن، به گای گرفتن بیهوش شدن، زدن به تازیانه، نزدیک آمدن
قی کردن
نادرست نویسی غلتان همگی واژگان هم خانواده با غلت پارسی که به نادرست با (ط) تازی نوشته می شوند مانند غلطاندن باید با ت نوشته شوند چیزی که می غلتد غلتنده، در حال غلتیدن، هر چیز گرد و مدور یا مروارید غلتان. مروارید کاملا گرد
هموار و یکسان رفتن در ستور
پارسی تازی گشته غلیان چپک (چپق ک)، کشتی باد بانی آقطی صغیر شن شون
بی نیاز از شوی
لجن و لای سیاهی که در ته حوض ها و جویها و تالابها به هم رسد خلاب
لجن و لای سیاهی که در ته حوض ها و جویها و تالابها به هم رسد خلاب
بیهوش شدن، غوطه زدن
پودنه پونه از گیاهان پونه. توضیح این کلمه به صورت غلیخن هم آمده
پودنه پونه از گیاهان
شور جوانی آغاز جوانی
جمع غلام، مکیازان
جمع غمی، زمو ها بیهوشان
جمع غول، دیوان یغامان جایی که گوسفند و گاو و غیره شب را در آن جا به سر برند شبگاه شوغا آغل، مغاکی در دشت یا در کوه
این واژه را معین (رسم الخطی برای غلیان) می داند و پیوند میان این واژه و غلیان تازی نشان نمی دهد. غیاث آن را تصرف فارسیان ترکی دان از غلیان برابر با جوشش می داند زیرا که به گاه دم کشیدن آب در آن می جوشد نارگیله باکوزه نارگیل بک باکوزه گلی رسم الخطی غالب برای غلیان. یا قلیان چاق کردن، آماده کردن قلیان