جدول جو
جدول جو

معنی غلیژن

غلیژن
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ، برای مثال نهالی به زیرش غلیژن بدی / ز بر چادرش آب روشن بدی (اسدی - ۲۷۹)
تصویری از غلیژن
تصویر غلیژن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غلیژن

غلیژن

غلیژن
لجن و لای سیاهی که در ته حوض ها و جویها و تالابها به هم رسد خلاب
غلیژن
فرهنگ لغت هوشیار

غلیژن

غلیژن
لجن، گِل و لای سیاهی که در ته حوض ها و جوی ها جمع می شود
غلیژن
فرهنگ فارسی معین

غلیژن

غلیژن
لجن و گل و لای سیاهی باشد که در ته حوضها و جویها و تالابها بهم رسد و آن را خلان نیز گویند و با زای هوز هم آمده است. (برهان قاطع) (آنندراج). رلژن. (فرهنگ جهانگیری). غلیزن. غریزن. غریژن. غریرن. غریژنگ. غریغج. غریفژ. (برهان قاطع). خلیش:
نهالی بزیرش غلیژن بدی
زبر چادرش آب روشن بدی.
اسدی (گرشاسب نامه از فرهنگ جهانگیری و آنندراج).
بنگر که این غلیژن پوسیده
یاقوت سرخ و عنبر سارا شد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

غلیان

غلیان
قلیان، وسیله ای برای دود کردن تنباکو مرکب از سر قلیان، بادگیر فلزی، میانۀ چوبی، میلاب، نی یا نی پیچ و مخزن آب
غلیان
فرهنگ فارسی عمید

غلیون

غلیون
پارسی تازی گشته غلیان چپک (چپق ک)، کشتی باد بانی آقطی صغیر شن شون
فرهنگ لغت هوشیار

غلیزن

غلیزن
لجن و لای سیاهی که در ته حوض ها و جویها و تالابها به هم رسد خلاب
غلیزن
فرهنگ لغت هوشیار

غلیخن

غلیخن
پودنه پونه از گیاهان پونه. توضیح این کلمه به صورت غلیخن هم آمده
غلیخن
فرهنگ لغت هوشیار