جدول جو
جدول جو

معنی غطش - جستجوی لغت در جدول جو

غطش
(دَسْوْ)
غطش لیل، تاریک شدن شب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). تاریکی. (دزی ج 2 ص 217) ، غطش کسی، آهسته رفتن او از بیماری یا پیری. (از منتهی الارب) (آنندراج) : غطش فلان غطشاً، مشی رویداً من مرض او کبر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غطش
(غَ طَ)
سستی بینایی با سیلان اشک اکثر اوقات یا همواره. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غطش
شب شدن، کند روی از بیماری یا پیری سستی بینایی اشکریزی
تصویری از غطش
تصویر غطش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوش
تصویر غوش
اسب کتل، اسب یدک، اسب جنیبت
چوب سخت درخت خدنگ که از آن تیر، دوک، زخمۀ ساز یا چیز دیگر درست می کردند
سرگین خشک شدۀ گاو، گوسفند و مانند آن ها، غوشا
برهنه، لخت مادرزاد، غوشت
توس، درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیاله داران، با برگ های دندانه دار و نوک تیز که دم کردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده و کاهش تب مفید است، تیس، غوشه، سندر، غان
پسوند متصل به واژه به معنای گوش مثلاً پیل غوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاش
تصویر غاش
کسی که مردم را بفریبد، خدعه کننده، فریب کار، خائن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرش
تصویر غرش
فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّشت، غرّه، ژغند، زغند
غرش کردن: به غرش درآمدن، غریدن، بانگ مهیب برآوردن
به غرش درآمدن: غریدن، بانگ مهیب برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرش
تصویر غرش
خشم، غضب، تندی، تندخویی، غرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطش
تصویر بطش
تندی، خشم، قهر، حرکت، جنبش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبش
تصویر غبش
بقیۀ شب، تاریکی آخر شب
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
نعت مؤنث از غطش. (منتهی الارب). مؤنث اغطش به معنی زنی که چشم وی ضعیف باشد و اکثر اوقات اشک از آن جاری گردد. (از اقرب الموارد) ، فلات غطشاء، دشت بیراه در وی. (منتهی الارب) (آنندراج). فلاتی که از راههای آن ناپیدا باشد و بدان راه نیابند، لیله غطشاء، شب تاریک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَسْ وَ)
آهسته رفتن از بیماری یا پیری. (منتهی الارب). غطش. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
کوری نمودن و تاریک شدن چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تاریک گردیدن و ناتوان شدن چشم کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
آنکه چشمش تاریکی کند و ضعیف بینایی شود بعلتی. (آنندراج). نعت مذکر از غطش، بمعنی سستی بینایی. (منتهی الارب). روزکور. (یادداشت بخط مؤلف). آنکه بد بیند و آب همی ریزد. (تاج المصادر بیهقی). تاریک شدن چشم. (المصادر زوزنی). آنکه بد بیند و از چشم او آب همی ریزد. مؤنث: غطشاء. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
لغتی در غطشاء ممدود است. (منتهی الارب). صاحب تاج العروس غطشی و غطشا هردو را ذکر کرده است. رجوع به غطشاء شود
لغت نامه دهخدا
(غَ شا)
رجوع به غطشا و غطشاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غطاش
تصویر غطاش
تیرگی شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطر
تصویر غطر
خرامنده، دست جنباندن در رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
پرده پوشش. یا غطای و طاری قاری. پوشش و پرده گسترده سیاه (مانند قیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطل
تصویر غطل
آمیختن، تو بر تویی، بر هم نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمش
تصویر غمش
سیاهی رفتن چشم از گرسنگی یا تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطف
تصویر غطف
فراخی زیست، درازی پلک، افزونی ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطش
تصویر عطش
تشنگی عطش تشنه تشنه شدن، تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفش
تصویر غفش
کیخ آژیخ (قی چشم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرش
تصویر غرش
خشم و قهر و غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبش
تصویر غبش
تاریک شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاش
تصویر غاش
عاشق، دوستدار، فریفته، عاشق در حد اعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطش
تصویر بطش
حمله کردن وسخت گرفتن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغطش
تصویر اغطش
کم سو چشم کم بین تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطش
تصویر بطش
((بَ))
سخت گرفتن، خشم راندن، با خشم حمله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاش
تصویر غاش
فریفته، عاشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاش
تصویر غاش
غش کننده، کسی که مردم را بفریبد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاش
تصویر غاش
خیاری که برای تخم بگذارند تا بزرگ شود، خوشه انگور رسیده که برای تخم نگه دارند، غاوشو، غاوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاش
تصویر غاش
خیار بزرگی که برای تخم نگاه دارند، خوشه انگور نارسیده، غوره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرش
تصویر غرش
((غُ رِّ))
صدای مهیب، فریاد ترسناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عطش
تصویر عطش
((عَ طَ))
تشنه شدن، تشنگی
فرهنگ فارسی معین