- غضون
- جمع غضن، نورد های جامه آژنگ های پوست شکن های زره
معنی غضون - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان
جمع غصن، ستاک ها، چین ها و شکن ها جمع غصن شاخه ها شاخها
بر چسفنده چسبان
خشمگین، خشمناک، غضبناک، پر خشم
این واژه در برهان آمده و آنندراج آن را پارسی دانسته به آرش خوراک پس مانده ساختار واژه تازی است
نورد جامه، آژنگ پوست، شکن زره فرو خوابانیدن چشم را: غض بصر، فرو داشتن آواز: غض صوت، تازه طری، تازه روی خندان
بن گوش بنا گوش