جدول جو
جدول جو

معنی غصن - جستجوی لغت در جدول جو

غصن
شاخۀ درخت، شاخه
تصویری از غصن
تصویر غصن
فرهنگ فارسی عمید
غصن
(دَ رَ)
غصن کسی از حاجت وی، بازداشتن اورا و بند نمودن از نیاز. (منتهی الارب) (آنندراج). منحرف کردن و بازداشتن کسی را از حاجت وی. و ماغصنک عنی، ای ماشغلک. (اقرب الموارد) ، شاخ (شاخه) را به سوی خود کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، غصن شاخه، بریدن آن را، یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). بریدن و برگرفتن شاخه. (از اقرب الموارد). شاخ بریدن. (تاج المصادر بیهقی) ، غصن چیزی، گرفتن آن را. (منتهی الارب) (آنندرج). برگرفتن چیزی را یا بریدن آن را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غصن
(غُ)
دکتر سلیم غصن، طبیب مصری بود. او راست: ’التمریض المنزلی’ که در آغاز آن بعض مبادی تشریحی و فیزیولوژیکی را آورده است. این کتاب در مطبعۀ ادبیۀ بیروت به سال 1910م. چاپ شده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418)
لغت نامه دهخدا
غصن
(غُ)
شاخ درخت که بر شاخ دیگر برآید، یا عام است. (منتهی الارب). شاخه. شاخ درخت. (غیاث اللغات) (دهار). شاخه هایی که از ساق درخت برآیند نازک باشند یا درشت. ج، غصون، اغصان، غصنه. (از اقرب الموارد). شاخ از شجر و گیاه ساق دار:
شاخش جلال و رفعت بر داده طوبی آسا
طوبی به غصن طوبی گر زین صفت دهد بر.
خاقانی.
، جوی. جویبار. کانال کوچک، اغصان، اشعاری هستند که موشحات و زجلها را تشکیل میدهند (موشحه و زجل هرکدام نوعی شعر هستند). (دزی ج 2 ص 215)
لغت نامه دهخدا
غصن
ستاک نو شاخه شاخه بری، گرفتن چیزی را، نیاز بندی باز داشتن کسی را از بر آوردن نیازش، پر دانگی خوشه شاخه درخت شاخ، جمع اغصان غصون
فرهنگ لغت هوشیار
غصن
((غُ))
شاخه درخت
تصویری از غصن
تصویر غصن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حصن
تصویر حصن
قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، قلاط، دژ، دیز، کلات، رخّ، ملاذ، اورا، پشلنگ، دیزه، دز، ابناخون، پناهگاه، جای محکم
بلند و استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غین
تصویر غین
نام واج «غ»
حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، سحاب، غمام، میغ، غمامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرن
تصویر غرن
صدای گریه و ناله، گریه و نوحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصب
تصویر غصب
چیزی را به ستم از کسی گرفتن، مال کسی را به زور و ستم و خلاف میل و رضای او تصرف کردن، آنچه به ستم و قهر گرفته شود، مغصوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غان
تصویر غان
توس، درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیاله داران، با برگ های دندانه دار و نوک تیز که دم کردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده و کاهش تب مفید است، تیس، غوش، غوشه، سندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبن
تصویر غبن
خدعه کردن و چیره شدن در معامله، فریب دادن کسی در خرید و فروش، زیان در خرید و فروش، ضرر و زیان
غبن فاحش: در علم حقوق زیان آشکار و بسیار در خریدن چیزی
غبن کشیدن: متضرر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصه
تصویر غصه
حزن، اندوه، آنچه در گلوگیر گیر کند
غصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
غصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن
غصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(غُ نَ)
خردشاخ درخت. (منتهی الارب). شعبه کوچکی از شاخه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ صَ نَ)
جمع واژۀ غصن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غصن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ صُ)
جمع واژۀ غصن، بمعنی شاخ درخت. اغصان. رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
گاو که در دم او سپیدی باشد. (آنندراج) : ثور اغصن، گاو که در دنب او سپیدی باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غدن
تصویر غدن
دسترس، نیکی، نرمی، سستی سست دینی، فرو هشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشن
تصویر غشن
زدن با چوبدستی یا با شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنص
تصویر غنص
تنگی تنگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرن
تصویر غرن
سست و ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
نورد جامه، آژنگ پوست، شکن زره فرو خوابانیدن چشم را: غض بصر، فرو داشتن آواز: غض صوت، تازه طری، تازه روی خندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصص
تصویر غصص
جمع غصه، انداک ها اندوه ها گلوگیری با خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلن
تصویر غلن
شور جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
پوست پیرایی، خواباندن غوله تا برسد، پوشاندن کسی تا خوی کند غوله میوه خام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصب
تصویر غصب
بستم گرفتن، گرفتن چیزی به ستم و زور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصون
تصویر غصون
جمع غصن، ستاک ها، چین ها و شکن ها جمع غصن شاخه ها شاخها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصه
تصویر غصه
اندوه گلوگیر، حزن، غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
انفت زیان بردن در سودا، زیان، دریغ زیان آوردن بر کسی در بیع و شراء، فریفتن، زیان یافتن در خرید و فروش. یا خیار غبن. آنست که فروشنده خریدار را فریب دهد یا بر عکس و یا دلال آن را بفریبد، زیان ضرر، افسوس دریغ حیف. یا غبن اندک. غبن یسیر. یا غبن فاحش. خسارت صریح و بسیار در خرید جنس به قیمتی که دو شخص ماهر و مطلع از معاملات خسارت زیاده از حد عادت را در آن تایید کنند معامله ای که به تقویم نرسیده باشد غبن الفاحش. یا غبن یسیر. آنچه را فقط یک مقوم آن را تقویم کند غبن الیسیر
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره پیاله داران و از دسته غانها که درختی است بزرگ و دارای برگهایی است با دمبرگ دراز و دندانه دار و نوک تیز. این درخت در قسمتهای شمالی نیمکره زمین (قسمتهای شمالی روسیه و نروژ) تشکیل جنگلهایی داده است. از پوست آن در برخی نقاط به نام قطران غان می گیرند. برای تهیه قطران پوست درخت را از ساقه جدا و بر روی هم انباشته کنند و پس از چند ماه به طریقه خشک تقطیر نمایند. قطران حاصل از این درخت به مصرف چرمسازی و دارویی می رسد و در بیماری های جلدی نیز به کار می رود. پوست درخت غان نقره رنگ است و دارای ماده ای قابل تبلور به نام بتولین می باشد، براثر ایجاد شکاف در تنه درخت غان شیره ای با طعم شیرین خارج می شود که پس از خمیر نوعی مشروب الکلی از آن به دست می آورند. برای پوست این درخت اثر تصفیه کننده خون و تقویت دهنده دستگاه هضم و تب بر نیز ذکر شده است. این درخت و گونه های مختلفش در جنگلهای شمالی ایران نیز میروید شجره التامول توس قان غوش سندر سندر آغاجی غوش آغاجی غین قین غوشه شجره البتولا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصن
تصویر حصن
جان پناه، حصار، پناهگاه، دژ، قلعه، جای، استوار، برج پناه
فرهنگ لغت هوشیار
پنچه گرگ از گیاهان به پایان رساندن، رسا کردن، دشنام دادن، داغ کردن: ستور پنجه گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغصن
تصویر اغصن
گاو دم سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غین
تصویر غین
ابر، تشنگی، تیرگی ریم، زرد آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصه
تصویر غصه
غم، اندوه
فرهنگ واژه فارسی سره