- غصن
- ستاک نو شاخه شاخه بری، گرفتن چیزی را، نیاز بندی باز داشتن کسی را از بر آوردن نیازش، پر دانگی خوشه شاخه درخت شاخ، جمع اغصان غصون
معنی غصن - جستجوی لغت در جدول جو
- غصن ((غُ))
- شاخه درخت
- غصن
- شاخۀ درخت، شاخه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گاو دم سپید
غم، اندوه
پنچه گرگ از گیاهان به پایان رساندن، رسا کردن، دشنام دادن، داغ کردن: ستور پنجه گرگ
جان پناه، حصار، پناهگاه، دژ، قلعه، جای، استوار، برج پناه
چیزی را به ستم از کسی گرفتن، مال کسی را به زور و ستم و خلاف میل و رضای او تصرف کردن، آنچه به ستم و قهر گرفته شود، مغصوب
صدای گریه و ناله، گریه و نوحه
حزن، اندوه، آنچه در گلوگیر گیر کند
غصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
غصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن
غصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
غصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
غصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن
غصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، قلاط، دژ، دیز، کلات، رخّ، ملاذ، اورا، پشلنگ، دیزه، دز، ابناخون، پناهگاه، جای محکم
بلند و استوار
بلند و استوار
نام واج «غ»
حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، سحاب، غمام، میغ، غمامه
حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، سحاب، غمام، میغ، غمامه
توس، درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیاله داران، با برگ های دندانه دار و نوک تیز که دم کردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده و کاهش تب مفید است، تیس، غوش، غوشه، سندر
خدعه کردن و چیره شدن در معامله، فریب دادن کسی در خرید و فروش، زیان در خرید و فروش، ضرر و زیان
غبن فاحش: در علم حقوق زیان آشکار و بسیار در خریدن چیزی
غبن کشیدن: متضرر شدن
غبن فاحش: در علم حقوق زیان آشکار و بسیار در خریدن چیزی
غبن کشیدن: متضرر شدن
درختی است از تیره پیاله داران و از دسته غانها که درختی است بزرگ و دارای برگهایی است با دمبرگ دراز و دندانه دار و نوک تیز. این درخت در قسمتهای شمالی نیمکره زمین (قسمتهای شمالی روسیه و نروژ) تشکیل جنگلهایی داده است. از پوست آن در برخی نقاط به نام قطران غان می گیرند. برای تهیه قطران پوست درخت را از ساقه جدا و بر روی هم انباشته کنند و پس از چند ماه به طریقه خشک تقطیر نمایند. قطران حاصل از این درخت به مصرف چرمسازی و دارویی می رسد و در بیماری های جلدی نیز به کار می رود. پوست درخت غان نقره رنگ است و دارای ماده ای قابل تبلور به نام بتولین می باشد، براثر ایجاد شکاف در تنه درخت غان شیره ای با طعم شیرین خارج می شود که پس از خمیر نوعی مشروب الکلی از آن به دست می آورند. برای پوست این درخت اثر تصفیه کننده خون و تقویت دهنده دستگاه هضم و تب بر نیز ذکر شده است. این درخت و گونه های مختلفش در جنگلهای شمالی ایران نیز میروید شجره التامول توس قان غوش سندر سندر آغاجی غوش آغاجی غین قین غوشه شجره البتولا
انفت زیان بردن در سودا، زیان، دریغ زیان آوردن بر کسی در بیع و شراء، فریفتن، زیان یافتن در خرید و فروش. یا خیار غبن. آنست که فروشنده خریدار را فریب دهد یا بر عکس و یا دلال آن را بفریبد، زیان ضرر، افسوس دریغ حیف. یا غبن اندک. غبن یسیر. یا غبن فاحش. خسارت صریح و بسیار در خرید جنس به قیمتی که دو شخص ماهر و مطلع از معاملات خسارت زیاده از حد عادت را در آن تایید کنند معامله ای که به تقویم نرسیده باشد غبن الفاحش. یا غبن یسیر. آنچه را فقط یک مقوم آن را تقویم کند غبن الیسیر
اندوه گلوگیر، حزن، غم و اندوه
جمع غصن، ستاک ها، چین ها و شکن ها جمع غصن شاخه ها شاخها
جمع غصه، انداک ها اندوه ها گلوگیری با خوراک
بستم گرفتن، گرفتن چیزی به ستم و زور
زدن با چوبدستی یا با شمشیر
دسترس، نیکی، نرمی، سستی سست دینی، فرو هشتگی
سست و ناتوان
نورد جامه، آژنگ پوست، شکن زره فرو خوابانیدن چشم را: غض بصر، فرو داشتن آواز: غض صوت، تازه طری، تازه روی خندان
تنگی تنگی سینه
شور جوانی
پوست پیرایی، خواباندن غوله تا برسد، پوشاندن کسی تا خوی کند غوله میوه خام
ابر، تشنگی، تیرگی ریم، زرد آب
((غَ بْ))
فرهنگ فارسی معین
زیان وارد کردن برکسی در معامله، فریفتن، زیان دیدن در خرید و فروش، ضرر، زیان، افسوس، دریغ
درختی است از تیره پیاله داران و از دسته غان ها که دارای برگ هایی با دمبرگ دراز و دندانه دار و نوک تیز می باشد. از پوست آن در برخی نقاط مخصوصاً در روسیه نوعی قطران بنام قطران غان می گیرند