شخص بی مهارت و بی استعداد. نوآموز بی مهارت. شخص ساده و بی آموزش فریب خورده. گول خورده. آنکه زود گول خورد. دانش آموز بی تجربه. بی دست و پا. مضحک. ناشی. آنکه نمیتواندرلی را بازی کند. ج، غشم ؟ غشم. (دزی ج 2 ص 213)
شخص بی مهارت و بی استعداد. نوآموز بی مهارت. شخص ساده و بی آموزش فریب خورده. گول خورده. آنکه زود گول خورد. دانش آموز بی تجربه. بی دست و پا. مضحک. ناشی. آنکه نمیتواندرلی را بازی کند. ج، غُشم ؟ غُشُم. (دزی ج 2 ص 213)
بیهوشی. (منتهی الارب) (آنندراج). به معنی غشی . (از اقرب الموارد). غش کردن. بیخود شدن. رجوع به غشی شود، اسم مرت از غشی . رجوع به غشی شود، حمی الغشیه، تبی است که گاه ورود آن غش آید. (بحر الجواهر). ظاهراًاین همان نوبۀ غش امروز است که مالاریای قوی است
بیهوشی. (منتهی الارب) (آنندراج). به معنی غَشْی ْ. (از اقرب الموارد). غش کردن. بیخود شدن. رجوع به غَشْی ْ شود، اسم مرت از غَشْی ْ. رجوع به غَشْی ْ شود، حمی الغشیه، تبی است که گاه ورود آن غش آید. (بحر الجواهر). ظاهراًاین همان نوبۀ غش امروز است که مالاریای قوی است
شجاع و دلیر و باعزم در جنگ. (ناظم الاطباء). در تداول عوام از فارسی زبانان، شجاع. (یادداشت مؤلف). دلیر. شجاع. (فرهنگ فارسی معین) ، در فارسی به معنی خوش قد و قامت استعمال کنند، چنانکه گویند: فلان کس جوانی است زیبا و رشید. در عربی بجای آن رشیق به قاف گویند و مصدر آن نیز رشاقت است و شاید رشید و رشادت هر دو محرف رشیق و رشاقت باشد. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 5 از محیط المحیط و مختار الصحاح). خوش قد و قامت. (فرهنگ فارسی معین)
شجاع و دلیر و باعزم در جنگ. (ناظم الاطباء). در تداول عوام از فارسی زبانان، شجاع. (یادداشت مؤلف). دلیر. شجاع. (فرهنگ فارسی معین) ، در فارسی به معنی خوش قد و قامت استعمال کنند، چنانکه گویند: فلان کس جوانی است زیبا و رشید. در عربی بجای آن رشیق به قاف گویند و مصدر آن نیز رشاقت است و شاید رشید و رشادت هر دو محرف رشیق و رشاقت باشد. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 5 از محیط المحیط و مختار الصحاح). خوش قد و قامت. (فرهنگ فارسی معین)
دختری را گویند که به شرط دوشیزگی به شوهر دهند و نباشد. (برهان قاطع). دختری که چون به شوهر دهند دوشیزه نباشد و به شرط دوشیزگی نگاه کرده باشند. (فرهنگ رشیدی). غیر باکره. نادوشیزه (عروس) : نرم نرمک چو عروسی که غرید آمده بود باز آنسوی برندش که ازین سو بازآی. ابوالعباس (از جهانگیری) (از رشیدی). دختر افکار من در مدح شاه هست عذرا نیست بی شبهت غرید. شمسی فخری (از آنندراج) (از جهانگیری) (از انجمن آرا). در فرهنگ در شعر ابوالعباس غرود خوانده. (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج). و صاحب برهان این لغت را به صورت غربد بر وزن فرقد نیز آورده ولی خطاست. (از آنندراج) (انجمن آرا). در ادات نیز چنین است. در فرهنگ اسدی غرید نیامده و به جای آن غرند آمده است و غرند صحیح است چه اسدی آن را در کلمات مختوم به دال مهمل آورده است و اگرغرید بود صحیح بود آن را در باب ذال معجمه می آورد. چه در غرید حرف آخر بنا بر قاعده ذال است
دختری را گویند که به شرط دوشیزگی به شوهر دهند و نباشد. (برهان قاطع). دختری که چون به شوهر دهند دوشیزه نباشد و به شرط دوشیزگی نگاه کرده باشند. (فرهنگ رشیدی). غیر باکره. نادوشیزه (عروس) : نرم نرمک چو عروسی که غرید آمده بود باز آنسوی برندش که ازین سو بازآی. ابوالعباس (از جهانگیری) (از رشیدی). دختر افکار من در مدح شاه هست عذرا نیست بی شبهت غرید. شمسی فخری (از آنندراج) (از جهانگیری) (از انجمن آرا). در فرهنگ در شعر ابوالعباس غرود خوانده. (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج). و صاحب برهان این لغت را به صورت غربد بر وزن فرقد نیز آورده ولی خطاست. (از آنندراج) (انجمن آرا). در ادات نیز چنین است. در فرهنگ اسدی غرید نیامده و به جای آن غرند آمده است و غرند صحیح است چه اسدی آن را در کلمات مختوم به دال مهمل آورده است و اگرغرید بود صحیح بود آن را در باب ذال معجمه می آورد. چه در غرید حرف آخر بنا بر قاعده ذال است
یا رشیده. دهی است. (منتهی الارب). دهی است در مصر در ساحل نیل. (از نخبهالدهر دمشقی). شهری است نزدیک اسکندریه. (یادداشت مؤلف). شهرکی است در کنار دریا و نیل جنب اسکندریه. (از معجم البلدان). شهری است در مصر واقع در کنار شط نیل، شامبلیون در سال 1799م. کتیبه ای در آن به زبان یونانی و هیروگلیفی کشف کرد که درباره حروف هیروگلیفی و اصول زبان آن میباشد. (از اعلام المنجد). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 348 شود
یا رشیده. دهی است. (منتهی الارب). دهی است در مصر در ساحل نیل. (از نخبهالدهر دمشقی). شهری است نزدیک اسکندریه. (یادداشت مؤلف). شهرکی است در کنار دریا و نیل جنب اسکندریه. (از معجم البلدان). شهری است در مصر واقع در کنار شط نیل، شامبلیون در سال 1799م. کتیبه ای در آن به زبان یونانی و هیروگلیفی کشف کرد که درباره حروف هیروگلیفی و اصول زبان آن میباشد. (از اعلام المنجد). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 348 شود
سخت آواز. یا آن تصحیف غرّید است. (منتهی الارب). الشدید الصوت، و قیل هو تصحیف غرّید بالراء المهمله. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع به غرّید شود، گیاه نرم و نازک. یا آن به راء مهمله است. (از منتهی الارب). الناعم من النبات او هو بالراء ایضاً. (تاج العروس). گفته اند آن غرید به راء مهمله است. (از اقرب الموارد). رجوع به غرید شود
سخت آواز. یا آن تصحیف غِرّید است. (منتهی الارب). الشدید الصوت، و قیل هو تصحیف غِرّید بالراء المهمله. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع به غِرّید شود، گیاه نرم و نازک. یا آن به راء مهمله است. (از منتهی الارب). الناعم من النبات او هو بالراء ایضاً. (تاج العروس). گفته اند آن غِریَد به راء مهمله است. (از اقرب الموارد). رجوع به غِریَد شود
محمود بن یونس بن مکرم غشیدی بخارایی. او از ابوطاهر اسباطبن یسع و دیگران روایت کند و پسرش ابوبکر و محمد بن محمود وزان از او روایت کنند. رجوع به انساب سمعانی ورق 409 الف و معجم البلدان شود
محمود بن یونس بن مکرم غشیدی بخارایی. او از ابوطاهر اسباطبن یسع و دیگران روایت کند و پسرش ابوبکر و محمد بن محمود وزان از او روایت کنند. رجوع به انساب سمعانی ورق 409 الف و معجم البلدان شود
این واژه در برهان و هفت قلزم و آنندراج پارسی دانسته شده و نشید آمده است آوای بلند، سرود ترانه بالا بردن صوت، شعری که برای یکدیگر خوانند، نظم و نثری که بدان ترنم کنند، سرود: میخواند نشید مهربانی بر شوق ستاره یمانی. (نظامی گنجینه گنجوی. ص 358) یا نشید عرب. از اقسام چهارده گانه اصناف تصانیف که بوسیله قدما در اشعار عرب انشاد شده است و آن چنان باشد که دو بیت عربی را به نثر نغمات ادا کرده اند و دو بیت دیگر را به نظم نغمات
این واژه در برهان و هفت قلزم و آنندراج پارسی دانسته شده و نشید آمده است آوای بلند، سرود ترانه بالا بردن صوت، شعری که برای یکدیگر خوانند، نظم و نثری که بدان ترنم کنند، سرود: میخواند نشید مهربانی بر شوق ستاره یمانی. (نظامی گنجینه گنجوی. ص 358) یا نشید عرب. از اقسام چهارده گانه اصناف تصانیف که بوسیله قدما در اشعار عرب انشاد شده است و آن چنان باشد که دو بیت عربی را به نثر نغمات ادا کرده اند و دو بیت دیگر را به نظم نغمات