این واژه در برهان و هفت قلزم و آنندراج پارسی دانسته شده و نشید آمده است آوای بلند، سرود ترانه بالا بردن صوت، شعری که برای یکدیگر خوانند، نظم و نثری که بدان ترنم کنند، سرود: میخواند نشید مهربانی بر شوق ستاره یمانی. (نظامی گنجینه گنجوی. ص 358) یا نشید عرب. از اقسام چهارده گانه اصناف تصانیف که بوسیله قدما در اشعار عرب انشاد شده است و آن چنان باشد که دو بیت عربی را به نثر نغمات ادا کرده اند و دو بیت دیگر را به نظم نغمات
آواز. (یادداشت مؤلف) : نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سر نشید بلبل و صلصل، قفانبک و من ذکری. منوچهری. تو کم از مرغی مباش اندر نشید بین ایدی خلف عصفوری بدید؟ مولوی. ، شعر. (دهار) (مهذب الاسماء). شعر. سرود. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چامه. (یادداشت مؤلف) : سوزنی پیر ثناگوی تو است چون کند مدح تو انشا و نشید. سوزنی. جان سخنوران را مرشد نشید من به بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر. خاقانی. می خواند نشید از سر هوش هر کس که شنید گشت مدهوش. نظامی. آواز نشید برکشیدی بیخود شده سو به سو دویدی. نظامی. می خواند نشید مهربانی بر شوق ستارۀ یمانی. نظامی. ، خوانندگی. (آنندراج) (برهان قاطع). آوازخواندگی. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). شعر خواندن و آواز بلند کردن. (غیاث اللغات) : چون به گور آن ولی نعمت رسید گشت گریان زار و آمد در نشید. مولوی
بلندی آواز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلند کردن آواز. (شرح قاموس از حاشیۀ برهان). رفعالصوت. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد) ، شعر در جواب خوانده شده. (منتهی الارب). شعر در جواب شعر خوانده شده. (ناظم الاطباء). شعری که در جواب با هم خوانده باشند. (شرح قاموس از حاشیۀ برهان). شعر متناشد بین قوم. (متن اللغه) (اقرب الموارد). نشیده. انشود. (المنجد). ج، نشائد