- غرنگ
- صدای گریه و ناله،
برای مثال مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت / چنان که هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ ، نوحه، صدایی که هنگام گریستن در گلو می پیچد،(فرخی - ۴۵۳) برای مثال به خروش اندرش گرفته غریو / به گلو اندرش بمانده غرنگ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۶)
معنی غرنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- غرنگ
- صدای خرخری که به سبب گریه یا فشردن گلو در حلق پدید آید، نوایی است از موسیقی. یا غرنگ و غریو. آه و ناله و فریاد
- غرنگ ((غَ رَ))
- صدایی که هنگام گریستن در گلو می پیچد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مکث، صبر، توقف، تامل، تاخیر
تاخیر، دیرکرد، مقابل شتاب
ترنج
مرفق، آرنج
چالاک، زیرک، باهوش
صدای زنگ و طاس و امثال آن، آواز زدن شمشیر و تیغ و خنجر و غیره
آوازی که از برخورد پیاپی شمشیر و گرز و مانند آنها بر آید، صدای زه کمان، آواز درای و زنگ، صدایی که در کوه و گنبد پیچد، آواز شکستن بلور و مانند آن
صدای زه کمان هنگام تیر انداختن
فرانسوی آبدزدک کاپیش (گویش گیلکی) تلمبه کوچک شیشه یی که به وسیله آن دارویی مایع را در زیر پوست و داخل بدن تزریق کنند آبدزدک
زهر سم، هر چیز تلخ، حنظل
زیرک، باهوش، چست و چالاک
غرنبیدن، آواز مهیب و ترسناک
گلۀ اسب، گروه اسبان، کراع، فسیله، نسیله
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گز،برای مثال چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۷)
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گز،
برنج، آلیاژی زرد رنگ و مرکب از مس و روی که برای ساختن سماور یا کفۀ ترازو و سینی به کار می رود
صدای زه کمان هنگام تیر انداختن، برای مثال ترنگ تیر و چاکاچاک شمشیر / دریده مغز پیل و زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۱۸۸) ، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن
رنگ، لون، گونه، روش، همانا، گویی
ابله، نادان، کودن، بداندام، بدشکل
زنگ، کوبۀ در خانه، کلید، بزنگ، بژنگ
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کورنگ، کران
دختر غیر باکره که به عنوان باکره شوهر دهند
جوهر شمشیر، برق شمشیر، تیغ جوهردار، برق و جلا
صدای به هم خوردن دو چیز فلزی، چینی یا بلوری، صدای زنگ، برای مثال از آن هوی هوی و جرنگ درای / به کردار طهمورتی کرّه نای (فردوسی - ۳/۳۶۹)
برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کرنج، گرنج، ارز
از مردم فرنگ، ساخته شده یا نشئت گرفته از کشورهای اروپایی، تهیه شده به سبک اروپایی
مقابل شتاب، توقف، تاخیر، دیرکرد، سستی، آهستگی، ثبات و آرام
درنگ کردن: دیر کردن، توقف کردن
درنگ کردن: دیر کردن، توقف کردن
صدایی که از به هم خوردن دو چیز فلزی، بلوری یا چینی برمی آید
نادان، احمق، بی آرام، جاهل، ابله
زنی که به عنوان دوشیزه به شوهر دهند و دوشیزه نباشد
آواز افتادن چیزی سنگین در آب، آواز تصادم سنگ یا چیزی سنگین با جسمی، آواز انفجار گلوله
خروپف خرناسه
به جای فرنگی بکار رود، جمع فرنگان. بازیچه ایست برای کودکان و آن چوبکی است پهن و مدور که پایین آن را تیز سازند و بالای آن را - یعنی بلندی آن را - آن قدرکنند که به دو انگشت گرفته توان گردانید
لشکرگاه، میدان جنگ