سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، کرنج، سیاه تخمه، کبودان، بوغنج، سنیز، سیسارون، شونیز، سنز خوراکی که با آرد ارزن و گوشت یا روغن بپزند
سیاه دانِه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، کِرَنج، سیاه تُخمِه، کَبودان، بوغَنج، سُنیز، سیسارون، شونیز، سُنِز خوراکی که با آرد ارزن و گوشت یا روغن بپزند
سیاه دانه را گویند، و آن تخمی باشد سیاه که بر روی خمیر نان پاشند. (برهان قاطع). در فرهنگ فخر قواس به کسر میم به معنی سیاه دانه گفته و این بیت را که قائلش معلوم نیست شاهد آورده: جوی ز خرمن تو به ز کشت خرمن عمر گدای دانۀ خال توام نه از غرمج. و ظاهراً این شعر درویش سقاست. (فرهنگ رشیدی). در فرهنگ جهانگیری غرمچ به جیم فارسی آمده است. نام تخم گیاهی خوشبو و شبیه به زیره که گرویا نیز گویند. (ناظم الاطباء). شونز. (فرهنگ نظام). شنز. (رشیدی). شینیز. شنیز. سنیز. (برهان قاطع). رجوع به شونیز شود، ارزن پخته به چربی یا به گوشت. (فرهنگ رشیدی) (اوبهی). در فرهنگ لغات قدیم شاهنامۀ حکیم فردوسی که محمد علوی طوسی در اصفهان به سیصد سال پیش، از روی لغات مرقومۀ حواشی شاهنامه نقل کرده گوید: غرمج پختنی است از گوشت و روغن و ارزن. فردوسی از قول شوهری که زنش برای او غرمج پخته بود به تهدید و خشم گفته است: مرا غرمج ار تو بپختی نه بی زهی شوخ دیده زهی روسپی نه بی به زبان دری، یعنی چه می شد و چه بود. معلوم می شود خورشی که اکنون غرمه گویند همان غرمج قدیم است. (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ذیل غرمج). ’ولف’ به معنی حلوا آورده، و در فرهنگ اسدی ’غرمج آب’ آمده است. (لغات شاهنامه تألیف رضازادۀ شفق). - غرمج آب، خوراکی است از ارزن پخته. (فرهنگ اسدی ذیل لغت پی) : مرا غرمج آبی بپختی به پی به پی گر بپختی تویی روسپی. خجسته (از فرهنگ اسدی ذیل پی)
سیاه دانه را گویند، و آن تخمی باشد سیاه که بر روی خمیر نان پاشند. (برهان قاطع). در فرهنگ فخر قواس به کسر میم به معنی سیاه دانه گفته و این بیت را که قائلش معلوم نیست شاهد آورده: جوی ز خرمن تو به ز کشت خرمن عمر گدای دانۀ خال توام نه از غرمج. و ظاهراً این شعر درویش سقاست. (فرهنگ رشیدی). در فرهنگ جهانگیری غرمچ به جیم فارسی آمده است. نام تخم گیاهی خوشبو و شبیه به زیره که گرویا نیز گویند. (ناظم الاطباء). شونز. (فرهنگ نظام). شنز. (رشیدی). شینیز. شنیز. سنیز. (برهان قاطع). رجوع به شونیز شود، ارزن پخته به چربی یا به گوشت. (فرهنگ رشیدی) (اوبهی). در فرهنگ لغات قدیم شاهنامۀ حکیم فردوسی که محمد علوی طوسی در اصفهان به سیصد سال پیش، از روی لغات مرقومۀ حواشی شاهنامه نقل کرده گوید: غرمج پختنی است از گوشت و روغن و ارزن. فردوسی از قول شوهری که زنش برای او غرمج پخته بود به تهدید و خشم گفته است: مرا غرمج ار تو بپختی نه بی زهی شوخ دیده زهی روسپی نه بی به زبان دری، یعنی چه می شد و چه بود. معلوم می شود خورشی که اکنون غرمه گویند همان غرمج قدیم است. (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ذیل غرمج). ’ولف’ به معنی حلوا آورده، و در فرهنگ اسدی ’غرمج آب’ آمده است. (لغات شاهنامه تألیف رضازادۀ شفق). - غرمج آب، خوراکی است از ارزن پخته. (فرهنگ اسدی ذیل لغت پی) : مرا غرمج آبی بپختی به پی به پی گر بپختی تویی روسپی. خجسته (از فرهنگ اسدی ذیل پی)
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمق، اسفناج رومی، قطف
سَلمِه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سَرمَک، سَرمَق، اِسفِناجِ رومی، قَطَف
سرمک. معرب آن سرمق است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). دوایی است که آن را اسفناج رومی گویند و آن بستانی و صحرایی هر دو میباشد. صحرایی آن را بگیرند و بجوشانند آب آن را زنی که مشیمه در شکمش مانده باشد بخورد در ساعت بیفتد و آن را عربان سرمق گویند که بجای جیم قاف باشد. (برهان) (آنندراج)
سرمک. معرب آن سرمق است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). دوایی است که آن را اسفناج رومی گویند و آن بستانی و صحرایی هر دو میباشد. صحرایی آن را بگیرند و بجوشانند آب آن را زنی که مشیمه در شکمش مانده باشد بخورد در ساعت بیفتد و آن را عربان سرمق گویند که بجای جیم قاف باشد. (برهان) (آنندراج)
درمنه و آتشگیره. (برهان قاطع) (آنندراج). درمنه که آتش زود در او گیرد. گرفج. (فرهنگ رشیدی). رجوع به درمنه شود، هر هیزمی که زود آتش در آن افتد، وبه عربی ابوسریع خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج)
درمنه و آتشگیره. (برهان قاطع) (آنندراج). درمنه که آتش زود در او گیرد. گرفج. (فرهنگ رشیدی). رجوع به درمنه شود، هر هیزمی که زود آتش در آن افتد، وبه عربی ابوسریع خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج)
سیاه دانه، و آن را سنیز خوانند. شاعر گفته: جوی ز خرمن تو به ز کشت خرمن عمر گدای دانۀ خال توام نه از غرمچ. ؟ (جهانگیری). شونیز (سیاه دانه). (فرهنگ نظام). غرمج. رجوع به غرمج شود، گندم شکافته شده که ریخته شود و از پوست خود جدا گردد. (از فرهنگ شعوری)
سیاه دانه، و آن را سنیز خوانند. شاعر گفته: جوی ز خرمن تو به ز کشت خرمن عمر گدای دانۀ خال توام نه از غرمچ. ؟ (جهانگیری). شونیز (سیاه دانه). (فرهنگ نظام). غرمج. رجوع به غرمج شود، گندم شکافته شده که ریخته شود و از پوست خود جدا گردد. (از فرهنگ شعوری)
گوشت سرخ کرده که برای زمستان محفوظ میدارند، خورشی است که با گوشت و بقولات پخته می شود و اقسام دارد، مثل غرمه سبزی و غرمه به و غرمه کدو. احتمال میرود این لفظ، قورمه (به قاف) و ترکی باشد که به معنی کباب است لیکن ممکن است قورمۀ ترکی از غرمۀ فارسی گرفته شده باشد. (فرهنگ نظام). در ترکی آذری به قاف تلفظ شود و آن به معنای گوشتی است که به طرز مخصوصی می پزند و برای زمستان نگاه میدارند. این کلمه مأخوذ از قورماق (بریان کردن. کباب کردن) است. رجوع به قورمه شود
گوشت سرخ کرده که برای زمستان محفوظ میدارند، خورشی است که با گوشت و بقولات پخته می شود و اقسام دارد، مثل غرمه سبزی و غرمه به و غرمه کدو. احتمال میرود این لفظ، قورمه (به قاف) و ترکی باشد که به معنی کباب است لیکن ممکن است قورمۀ ترکی از غرمۀ فارسی گرفته شده باشد. (فرهنگ نظام). در ترکی آذری به قاف تلفظ شود و آن به معنای گوشتی است که به طرز مخصوصی می پزند و برای زمستان نگاه میدارند. این کلمه مأخوذ از قورماق (بریان کردن. کباب کردن) است. رجوع به قورمه شود
ارزن کوفته. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی به نقل از نسخۀ چ عباس اقبال ص 74) ، جو. شعیر. (ناظم الاطباء) ، بلغور. (فرهنگ شعوری) ، آش جو. (ناظم الاطباء) ، آش بلغور، چنگال کجی که با آن نان یا گوشت را از تنور در آرند. (از فرهنگ شعوری). قلابی که بدان نان را از تنور برمیگیرند. (ناظم الاطباء)
ارزن کوفته. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی به نقل از نسخۀ چ عباس اقبال ص 74) ، جو. شعیر. (ناظم الاطباء) ، بلغور. (فرهنگ شعوری) ، آش جو. (ناظم الاطباء) ، آش بلغور، چنگال کجی که با آن نان یا گوشت را از تنور در آرند. (از فرهنگ شعوری). قلابی که بدان نان را از تنور برمیگیرند. (ناظم الاطباء)
پارسی تازی شگته سرمج سرمک از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق
پارسی تازی شگته سرمج سرمک از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه، قطف،، سرمق
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه، قطف،، سرمق