جدول جو
جدول جو

معنی غرغار - جستجوی لغت در جدول جو

غرغار
(غَ رَ)
قره آغاج. غرغاج. اوجا. رجوع به اوجا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرغار
تصویر فرغار
(پسرانه)
شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غارغار
تصویر غارغار
قارقار، بانگ کلاغ، صدای کلاغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرغار
تصویر فرغار
مرطوب، تر، خیس، بن مضارع فرغاردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
پرنده ای صحرایی با دمی کوتاه و شبیه طاووس یا تذرو، مرغ شاخ دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
غرغره، برای مثال ز بس چون و چرا کاندر دلم خاست / رسید از خیرگی جانم به غرغر (ناصرخسرو - لغت نامه - غرغر)، قصه چه کنم ز درد بیماری / شیرین جانم رسیده با غرغر (مسعودسعد - ۲۳۷)
جان به غرغر رسیدن: کنایه از جان به لب رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرار
تصویر غرار
مغرور شدن، فریب خوردن، بی تجربگی، ناآزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرار
تصویر غرار
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غراره، جوالق، شکیش
دم تیز شمشیر
خواب کم
کسادی بازار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرار
تصویر غرار
خدعه کننده، فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
داروئی است. داود ضریر انطاکی گوید: از داروهای کم تأثیری است که جدیداً درست شده و در امراض حلق و دماغ تا شبکه استعمال می شود و آن را با پختن چیزهائی که دارای جذب و تحلیل است تهیه می کنند. رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی جزء اول ص 252 شود
لغت نامه دهخدا
(غِ غِ)
گیاهی است. (منتهی الارب). گیاهی بهاری و مطبوع است و جز در کوه نروید و برگ آن شبیه به برگ خزامی (خیری صحرائی) و گل آن سبز است. (از تاج العروس) ، ماکیان حبشی. یا ماکیان دشتی. (منتهی الارب). ماکیان بیابانی. (مقدمهالادب). ماکیان دشتی. (دهار). نوعی از مرغ خانگی باشدو آن در حبشه بسیار است، و بعضی گویند مرغ صحرائی است. (برهان قاطع). نوعی از مرغ است، بعضی گفته اند که آن مرغ خانگی است و گروهی برآنند که صحرائی است. (جهانگیری). دجاج حبشه، و گفته اند دجاج بری. (از اقرب الموارد). قرقاول. (ناظم الاطباء). غرغره یکی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حبیش. رجوع به حبیش شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام ترکی که افراسیابش فرستاده بود تا معلوم کند که رستم چه مقدار لشکر دارد. (برهان) :
یکی شیردل بود فرغارنام
قفس دیده و تیز جسته ز دام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
خیسانیده و نیک ترشده، سرشته گردیده و آغشته. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(غَ غِ)
قراقر. صدای شکم. غراغر امعاء. غراغر شکم. رجوع به قراقر شود
لغت نامه دهخدا
حکایت صوت کلاغ،
- غارغار کردن کسی را، به جماعت او را نکوهش کردن (و غالباً به ناحق)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
گرداب. (آنندراج). غرقاب. رجوع به غرقاب شود، شور و غوغا و آواز. (آنندراج). نعره و های و هوی و آوازۀ بلند و مهیب. (فرهنگ شعوری) :
غرغاب افتد در جهان از حسن عالمگیر تو
باید حذر از غمزۀ خونخوار و چشم پرفتن.
ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(غِ رِ)
نجیب. اوراست کتاب حدیقه الادب که به سال 1888م. در اسکندریه به چاپ رسیده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1407)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
قره آقاج. غرغار. اوجا. رجوع به اوجا شود
لغت نامه دهخدا
(غِ غِ)
آوازی که از دولاب هنگام آب کشیدن بیرون می آید. (فرهنگ نظام) ، بانگ چرخ عرابه، مجازاً حرف زدن کسی بسیار و بیجا. (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
نام دیگرغریر است. (از اعلام المنجد). رجوع به غریر شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
گاو دشتی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری) ، گاومیش. (ناظم الاطباء). مصحف غژغاو، غژگاو است. رجوع به همین کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آواز مهیب. (آنندراج) ، در ناظم الاطباء به معنی دیگ آشپزی آمده است و در فرهنگهای دیگر به این معنی دیده نشد و در صورتی که صحیح باشد تلفظی از غزغن، غزغند (دیگ) است
لغت نامه دهخدا
خیسانده نیک تر شده: دل تو سخت و مرا نرم دل آری چه عجب ک نرم باشد چو همه ساله بخون فرغار است. (رضی الدین)، سرشته گردیده آغشته
فرهنگ لغت هوشیار
فریبنده نوک زینه نوک شمشیر نیزه تیر، تیر نمونه، خواب کوتاه چرت، سرد بازاری، روش، شتاب، اندازه گول خوردن فریب خوردن، فریفتگی غرگی: کودکان را حرص می آرد غرار تا شوند از ذوق دل دامن سوار. (مثنوی) توضیح باین معنی در عربی غر و غره و غرور آمده. مکار خداع بسیار فریبنده: حکایت آن نکات از غدر این غاش غرار... چه رفته بر سبیل اختصار باقی نگذاشت... جوالی بزرگ که از کنف سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
مرغ شاخدار ماکیان دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرغاج
تصویر غرغاج
پارسی تازی گشته غرغاژ اوجا از تیره نارون ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرغور
تصویر غرغور
گور کن خرسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارغار
تصویر غارغار
حکایت صوت کلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرغار
تصویر فرغار
((فَ رْ))
خیسانیده، خیسیده، سرشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرار
تصویر غرار
((غِ))
دم تیز شمشیر و نیزه، خواب اندک، هر چیز کم، کسادی بازار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
((غَ غَ))
گلو، ابتدای گلو از طرف دهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
((غُ غُ))
سخنی که زیر لب از روی خشم گفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرار
تصویر غرار
((غَ رّ))
مکار، بسیار فریبنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
Bellowing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
غرغر کردن
دیکشنری اردو به فارسی