گروهی از نژادی خاص که در ممالک و نواحی مختلف حرکت کنند و خانه و مسکن ندارند و آداب و عادات مخصوص دارند و در باب اصل و منشا آنان اختلاف است غربال بند کولی غربتی، لوند، دشنامی است که به مزاح دختران را دهند
گروهی از نژادی خاص که در ممالک و نواحی مختلف حرکت کنند و خانه و مسکن ندارند و آداب و عادات مخصوص دارند و در باب اصل و منشا آنان اختلاف است غربال بند کولی غربتی، لوند، دشنامی است که به مزاح دختران را دهند
آنکه خمار بسیار در سر دارد، مست، چشمی که مانند چشم شراب خوردگان باشد، برای مثال در چشم پرخمار تو پنهان فنون سحر / در زلف بی قرار تو پیدا قرار حسن (حافظ - ۷۸۸)
آنکه خمار بسیار در سر دارد، مَست، چشمی که مانند چشم شراب خوردگان باشد، برای مِثال در چشم پرخمار تو پنهان فنون سحر / در زلف بی قرار تو پیدا قرار حسن (حافظ - ۷۸۸)
غربال بند. کولی، مجازاً، بی حیا. بی شرم. (لهجۀقزوینی). در بهار عجم و آنندراج آمده: به فتحتین، مطربان همراهی کاولیها از بحر طویلی که شیخ ابوالفیض فیضی متضمن لغات متضاده در هجو تصنیف نموده معلوم شدکه زبان این جماعه است. (بهار عجم) (از آنندراج)
غربال بند. کولی، مجازاً، بی حیا. بی شرم. (لهجۀقزوینی). در بهار عجم و آنندراج آمده: به فتحتین، مطربان همراهی کاولیها از بحر طویلی که شیخ ابوالفیض فیضی متضمن لغات متضاده در هجو تصنیف نموده معلوم شدکه زبان این جماعه است. (بهار عجم) (از آنندراج)
نام گروهی مردم است در ایران و هند که دائماً در حرکت هستند و اسباب چلنگری و غربال میفروشند و ایشان را نفر و فیوج و کولی و غربتی هم گویند. بعضی از اهل لغت آن را با قاف ضبط کردند لیکن زبان ایل مذکور فارسی است پس نامشان هم فارسی است که در آن قاف نیست. (از فرهنگ نظام). قرشمال. لولی. لوری. کولی. غربال بند. چینگانه. فیوج. غربتی، لوند، دشنامی است مزاح گونه که دختران را گویند
نام گروهی مردم است در ایران و هند که دائماً در حرکت هستند و اسباب چلنگری و غربال میفروشند و ایشان را نفر و فیوج و کولی و غربتی هم گویند. بعضی از اهل لغت آن را با قاف ضبط کردند لیکن زبان ایل مذکور فارسی است پس نامشان هم فارسی است که در آن قاف نیست. (از فرهنگ نظام). قرشمال. لولی. لوری. کولی. غربال بند. چینگانه. فیوج. غربتی، لوند، دشنامی است مزاح گونه که دختران را گویند
چشم پرخمار، که بچشم شراب خوردگان ماند: بدیده چو قار و برخ چون بهار چو می خورده ای چشم او پرخمار. فردوسی. در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحر در زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن. حافظ. ، با اثر شراب. مخمور. خمارزده: دگر روز شبگیر هم پرخمار بیامد تهمتن بیاراست کار. فردوسی. و رجوع به خمار شود
چشم پرخمار، که بچشم شراب خوردگان ماند: بدیده چو قار و برخ چون بهار چو می خورده ای چشم او پرخمار. فردوسی. در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحر در زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن. حافظ. ، با اثر شراب. مخمور. خمارزده: دگر روز شبگیر هم پرخمار بیامد تهمتن بیاراست کار. فردوسی. و رجوع به خمار شود
کژشمارنده. که چیزی را باکژی و دوبینی شماره کند. که شمارش نه بواقعی و راستی کند: گفتی احول یکی دو بیند چون من نبینم از آنچه هست فزون احول ار هیچ کژشمارستی بر فلک مه که دوست چارستی. سنائی
کژشمارنده. که چیزی را باکژی و دوبینی شماره کند. که شمارش نه بواقعی و راستی کند: گفتی احول یکی دو بیند چون من نبینم از آنچه هست فزون احول ار هیچ کژشمارستی بر فلک مه که دوست چارستی. سنائی
گروهی از نژادی خاص که در ممالک و نواحی مختلف حرکت کنند و خانه و مسکن ندارند و آداب و عادات مخصوص دارند و در باب اصل و منشا آنان اختلاف است غربال بند کولی غربتی، لوند، دشنامی است که به مزاح دختران را دهند
گروهی از نژادی خاص که در ممالک و نواحی مختلف حرکت کنند و خانه و مسکن ندارند و آداب و عادات مخصوص دارند و در باب اصل و منشا آنان اختلاف است غربال بند کولی غربتی، لوند، دشنامی است که به مزاح دختران را دهند