اسم مصدر از غریدن، نظیر: خورشت. آواز و صدای مهیب و بامهابت حیوانات باشد عموماً. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی). آوازجانوران درنده. (از فرهنگ شعوری). غرش: غرشت پلنگ دولت تو بر شیردلان دریده خفتان. خاقانی. بحری که عید کرد براعدا به پشت ابر از غره اش درخش و ز غرشت تندرش. خاقانی (دیوان ص 230). لشکری دیده شبیخون برده بر دیوان روس از کمین غرشت شیر سیستان انگیخته. خاقانی. ، آواز شیهۀ اسب را گویند خصوصاً. (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) (از فرهنگ شعوری) ، صدای خر. (ناظم الاطباء) ، خشم آلوده شدن و غریدن. (آنندراج)
اسم مصدر از غریدن، نظیر: خورشت. آواز و صدای مهیب و بامهابت حیوانات باشد عموماً. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی). آوازجانوران درنده. (از فرهنگ شعوری). غرش: غرشت پلنگ دولت تو بر شیردلان دریده خفتان. خاقانی. بحری که عید کرد براعدا به پشت ابر از غره اش درخش و ز غرشت تندرش. خاقانی (دیوان ص 230). لشکری دیده شبیخون برده بر دیوان روس از کمین غرشت شیر سیستان انگیخته. خاقانی. ، آواز شیهۀ اسب را گویند خصوصاً. (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) (از فرهنگ شعوری) ، صدای خر. (ناظم الاطباء) ، خشم آلوده شدن و غریدن. (آنندراج)
لخت مادرزاد، برهنه، عریان، عاری، رت، عور، لوت، ورت، پتی، معرّیٰ، تهک، لچ، اوروت، لاج، متجرّد برای مثال شد به گرمابه درون یک روز غوشت / بود فربی و کلان و خوب گوشت (رودکی - ۵۳۳)
لخت مادرزاد، بِرِهنِه، عُریان، عاری، رَت، عور، لوت، وَرت، پَتی، مُعَرّیٰ، تَهَک، لُچ، اُوروت، لاج، مُتَجَرِّد برای مِثال شد به گرمابه درون یک روز غوشت / بود فربی و کلان و خوب گوشت (رودکی - ۵۳۳)
دور شدن، دور شدن از شهر خود، دوری از وطن، جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد، برای مثال درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی - ۱۲۵)
دور شدن، دور شدن از شهر خود، دوری از وطن، جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد، برای مِثال درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی - ۱۲۵)