اسم مصدر از غریدن، نظیر: خورشت. آواز و صدای مهیب و بامهابت حیوانات باشد عموماً. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی). آوازجانوران درنده. (از فرهنگ شعوری). غرش: غرشت پلنگ دولت تو بر شیردلان دریده خفتان. خاقانی. بحری که عید کرد براعدا به پشت ابر از غره اش درخش و ز غرشت تندرش. خاقانی (دیوان ص 230). لشکری دیده شبیخون برده بر دیوان روس از کمین غرشت شیر سیستان انگیخته. خاقانی. ، آواز شیهۀ اسب را گویند خصوصاً. (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) (از فرهنگ شعوری) ، صدای خر. (ناظم الاطباء) ، خشم آلوده شدن و غریدن. (آنندراج)