جدول جو
جدول جو

معنی غربتی - جستجوی لغت در جدول جو

غربتی
کولی، اندوهگین منسوب به غربت، کولی قرشمال غریب شمار
تصویری از غربتی
تصویر غربتی
فرهنگ لغت هوشیار
غربتی
منسوب به غربت، کولی، قرشمال، بیگانه، اجنبی، بازی درآوردن فریاد و جنجال بی اندازه کردن
تصویری از غربتی
تصویر غربتی
فرهنگ فارسی معین
غربتی
کولی، لولی، غرشمار، غریب، کنایه از آنکه نسبت به قوانین اجتماعی بی اعتناست
تصویری از غربتی
تصویر غربتی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کاسه آبخوری، جام جام می، ریسمان نازک کاسه آب خوری، جام شرابخوری، ریسمانی بغایت باریک و نازک و لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شربتی
تصویر شربتی
پیاله، جام، ریسمانی بسیار باریک و نازک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضربتی
تصویر ضربتی
با فوریت و شدت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غربت
تصویر غربت
ناشناختگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غربت
تصویر غربت
دور شدن، دور شدن از شهر خود، دوری از وطن، جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد، برای مثال درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غربی
تصویر غربی
مقابل شرقی، مربوط به غرب، قرارگرفته در غرب، تهیه شده در غرب، از مردم غرب مثلاً غربی ها آمده بودند به کشورمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرتی
تصویر غرتی
جلف و بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربی
تصویر غربی
مقابل شرقی، مغربی، منسوب به غرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربت
تصویر غربت
دور شدن، غریب شدن، جدائی از وطن و دوری از خانمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرتی
تصویر غرتی
((غِ))
جلف، سبک، قرتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غربی
تصویر غربی
((غَ))
منسوب به غرب، از مردم شمال آفریقا، مراکشی. در اصطلاح مورخان عهد مغول به خراسان و مازندران و عراق و آذربایجان و موصل و گرجستان و روم شرقی اطلاق می شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غربت
تصویر غربت
((غُ بَ))
دور شدن، دور شدن از شهر و دیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غربی
تصویر غربی
West, Western
دیکشنری فارسی به انگلیسی
westelijk, westers
دیکشنری فارسی به هلندی
पश्चिमी
دیکشنری فارسی به هندی
서쪽의 , 서양의
دیکشنری فارسی به کره ای
西の , 西洋の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ตะวันตก
دیکشنری فارسی به تایلندی