کلاغ سیاه، کنایه از خودخواه، در علم نجوم صورت فلکی کم نوری در آسمان نیمکرۀ جنوبی، کلاغ، زاغ، نوعی کشتی بادی که به شکل کلاغ ساخته می شد غراب بین: غراب البین
کلاغ سیاه، کنایه از خودخواه، در علم نجوم صورت فلکی کم نوری در آسمان نیمکرۀ جنوبی، کلاغ، زاغ، نوعی کشتی بادی که به شکل کلاغ ساخته می شد غراب بین: غراب البین
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غراره، جوالق، شکیش دم تیز شمشیر خواب کم کسادی بازار
جَوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچِه، بارجامِه، گُوال، گالِه، غَنج، ایزُغُنج، غِرارِه، جِوالِق، شَکیش دم تیز شمشیر خواب کم کسادی بازار
سیاه دانه، و آن را سنیز خوانند. شاعر گفته: جوی ز خرمن تو به ز کشت خرمن عمر گدای دانۀ خال توام نه از غرمچ. ؟ (جهانگیری). شونیز (سیاه دانه). (فرهنگ نظام). غرمج. رجوع به غرمج شود، گندم شکافته شده که ریخته شود و از پوست خود جدا گردد. (از فرهنگ شعوری)
سیاه دانه، و آن را سنیز خوانند. شاعر گفته: جوی ز خرمن تو به ز کشت خرمن عمر گدای دانۀ خال توام نه از غرمچ. ؟ (جهانگیری). شونیز (سیاه دانه). (فرهنگ نظام). غرمج. رجوع به غرمج شود، گندم شکافته شده که ریخته شود و از پوست خود جدا گردد. (از فرهنگ شعوری)
حیز و مخنث و نامرد. (برهان قاطع) (آنندراج). غر. غرچه. (برهان قاطع). در ترکی آذری قره چی گویند، مردم دیوث و زن بحریف بر. (برهان قاطع) (آنندراج). غلتبان. غر. غرچه. (برهان قاطع). قره چی در ترکی آذری، مردم به چشم خودبین، احمق و ابله و نادان. (برهان قاطع) (آنندراج). غرچه. (برهان قاطع). رجوع به غر و غرچه شود
حیز و مخنث و نامرد. (برهان قاطع) (آنندراج). غر. غرچه. (برهان قاطع). در ترکی آذری قره چی گویند، مردم دیوث و زن بحریف بر. (برهان قاطع) (آنندراج). غلتبان. غر. غرچه. (برهان قاطع). قره چی در ترکی آذری، مردم به چشم خودبین، احمق و ابله و نادان. (برهان قاطع) (آنندراج). غرچه. (برهان قاطع). رجوع به غر و غرچه شود
آزمندی، سریشم چسب، مالیدنی، کمی در هر چیز، نادانی، تیزی شمشیر، روش، سرد بازاری مونث اغر سفید و روشن، درخشان، استوار و بلند سخن، سگ ماهی مونث اغر سفید و روشن، درخشان، عبارت فصیح و استوار و منسجم. توضیح در فارسی بدون توجه به تذکیر و تانیث این کلمه رااستعمال کنند: امروز صاحب خاطران نامم نهند از ساحران هست آبرو شاعران زین شعر غرا ریخته (خاقانی. 393 فروزانفر معارف بها ولد 1338 ص 198)
آزمندی، سریشم چسب، مالیدنی، کمی در هر چیز، نادانی، تیزی شمشیر، روش، سرد بازاری مونث اغر سفید و روشن، درخشان، استوار و بلند سخن، سگ ماهی مونث اغر سفید و روشن، درخشان، عبارت فصیح و استوار و منسجم. توضیح در فارسی بدون توجه به تذکیر و تانیث این کلمه رااستعمال کنند: امروز صاحب خاطران نامم نهند از ساحران هست آبرو شاعران زین شعر غرا ریخته (خاقانی. 393 فروزانفر معارف بها ولد 1338 ص 198)
زاغ کراکر، تیزی، اندازه و مرز، تگرگ یخچه برف، پس سر، آغاز هر چیز، لبه، گونه ای کشتی کشتی نیش کلاغی راغ، جمع غربان غرابین، کلاغ. یا غراب زمین. شب تاریک. یاغرای سیاه (سیه)، شب، نوعی از کشتی مادی قدیم که به شکل غراب ساخته می شده، جسم کلی از جهت بودن او در غایت بعد از عالم قدس، از خود راضی مغرور
زاغ کراکر، تیزی، اندازه و مرز، تگرگ یخچه برف، پس سر، آغاز هر چیز، لبه، گونه ای کشتی کشتی نیش کلاغی راغ، جمع غربان غرابین، کلاغ. یا غراب زمین. شب تاریک. یاغرای سیاه (سیه)، شب، نوعی از کشتی مادی قدیم که به شکل غراب ساخته می شده، جسم کلی از جهت بودن او در غایت بعد از عالم قدس، از خود راضی مغرور
فریبنده نوک زینه نوک شمشیر نیزه تیر، تیر نمونه، خواب کوتاه چرت، سرد بازاری، روش، شتاب، اندازه گول خوردن فریب خوردن، فریفتگی غرگی: کودکان را حرص می آرد غرار تا شوند از ذوق دل دامن سوار. (مثنوی) توضیح باین معنی در عربی غر و غره و غرور آمده. مکار خداع بسیار فریبنده: حکایت آن نکات از غدر این غاش غرار... چه رفته بر سبیل اختصار باقی نگذاشت... جوالی بزرگ که از کنف سازند
فریبنده نوک زینه نوک شمشیر نیزه تیر، تیر نمونه، خواب کوتاه چرت، سرد بازاری، روش، شتاب، اندازه گول خوردن فریب خوردن، فریفتگی غرگی: کودکان را حرص می آرد غرار تا شوند از ذوق دل دامن سوار. (مثنوی) توضیح باین معنی در عربی غر و غره و غرور آمده. مکار خداع بسیار فریبنده: حکایت آن نکات از غدر این غاش غرار... چه رفته بر سبیل اختصار باقی نگذاشت... جوالی بزرگ که از کنف سازند