غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، کلن، گل غنده
غُنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بَندَک، بُنجَک، پُنجَک، غُندِش، کَندِش، بَندَش، پُندَش، کُلَن، گُل غُنده
تومور مثلاً غدۀ سرطانی، در علم زیست شناسی بافتی در بدن که ماده ای ترشح می کند مثلاً غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید، تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ تر که میان گوشت پیدا می شود، دژپیه غدۀ فوق کلیوی: در علم زیست شناسی هر یک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه ها که بخش مرکزی آن ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می کند غدۀ وذی: در علم زیست شناسی پروستات
تومور مثلاً غدۀ سرطانی، در علم زیست شناسی بافتی در بدن که ماده ای ترشح می کند مثلاً غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید، تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ تر که میان گوشت پیدا می شود، دژپیه غدۀ فوق کلیوی: در علم زیست شناسی هر یک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه ها که بخش مرکزی آن ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می کند غدۀ وذی: در علم زیست شناسی پروستات
کلمه ای که شماره را بیان می کند، شماره، تعداد، کنایه از کسی که بتوان به او توجه یا اعتنا کرد، فرد مهم مثلاً تو پیش او عددی نیستی، عدد صحیح مثلاً عدد اصلی، هر یک از عددهای ۴، ۳، ۲، ۱، و..، عدد ترتیبی مثلاً نشان دهندۀ مرتبۀ یک چیز در یک جمع است، یکم، دوم، سوم، ..، عدد کسری مثلاً به صورت کسر نوشته می شود مانند ۵/۱، ۴/۲، یک صدم
کلمه ای که شماره را بیان می کند، شماره، تعداد، کنایه از کسی که بتوان به او توجه یا اعتنا کرد، فرد مهم مثلاً تو پیش او عددی نیستی، عدد صحیح مثلاً عدد اصلی، هر یک از عددهای ۴، ۳، ۲، ۱، و..، عدد ترتیبی مثلاً نشان دهندۀ مرتبۀ یک چیز در یک جمع است، یکم، دوم، سوم، ..، عدد کسری مثلاً به صورت کسر نوشته می شود مانند ۵/۱، ۴/۲، یک صدم
گره گوشت. گره اندام پیه ناک. (منتهی الارب). هر گرهی در جسد که پیه آن را فراگیرد. (از اقرب الموارد) ، هر گوشتپارۀ درشت میان پی. هر خون بسته میان گوشت و پوست. (منتهی الارب) ، پاره گوشتی صلب که میان پوست و گوشت به علت بیماری ایجاد شود و با تحریک به حرکت می آید. (از اقرب الموارد). غده، طاعون شتر. (اقرب الموارد)
گره گوشت. گره اندام پیه ناک. (منتهی الارب). هر گرهی در جسد که پیه آن را فراگیرد. (از اقرب الموارد) ، هر گوشتپارۀ درشت میان پی. هر خون بسته میان گوشت و پوست. (منتهی الارب) ، پاره گوشتی صلب که میان پوست و گوشت به علت بیماری ایجاد شود و با تحریک به حرکت می آید. (از اقرب الموارد). غده، طاعون شتر. (اقرب الموارد)
پارسی تازی گشته از غرد نوایی در خنیای کهن آواز خوان پارسی تازی گشته غرد خانه نایی خانه تابستانی نیکده بساجای کاشانه و خان غرد بدان اندرون شادی و نوش و خورد سماروغ
پارسی تازی گشته از غرد نوایی در خنیای کهن آواز خوان پارسی تازی گشته غرد خانه نایی خانه تابستانی نیکده بساجای کاشانه و خان غرد بدان اندرون شادی و نوش و خورد سماروغ