- غدا
- بامداد، غداء
معنی غدا - جستجوی لغت در جدول جو
- غدا ((غَ))
- بامداد، مقابل عشاء
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
بسیار غدر کننده، بی وفا، خائن، حیله گر، فریب کار
پگاه
چوب رختی
زاغ، گیسوی دراز زلف سیاه
پیمان شکن، فریبکار ماندن، گذاشتن بی وفا پیمان شکن، مکار محیل: فریبنده
درد دژپیه (غده) گند درد، جمع غده، دژپیه ها گند ها
میان طلوع فجر و طلوع آفتاب، بامداد، جمع غداوت
ناشتایی بامدادانه غذایی که در صبح تناول کنند طعام چاشت مقابل عشا، طعام (مطلقا)
غدار بودن، بی وفایی، حیله گری
موهای بافته شده، جمع غدیر، آبگیرها
مؤنث واژۀ غدار، بسیار غدر کننده، بی وفا، خائن، حیله گر، فریب کار
جمع غدیره، گیسوان بافته، گیسوهای بافته شده زنان
جمع غدیره گیسوان بافته، جمع غدیر آبگیرها آبدانها: غدایر آب که آن را گول خوانند در پیش آن بنات السما بسیار در آنجا جمع شدی، جمع غدیره، گیسوان بافته
بامداد
شادابی جوانی
نو جوان برنای نرم اندام جوان شاداب
پر کلاغی از رنگ ها
در تازی نیامده فریبکاری بیوفایی، مکاری حیله گری
یا غداره بروی کسی. حمله کردن به غداره بدو
عمل و حالت غداره بند غداره بستن
هوا خواه، حامی و طرفدار کسی یا کاری
بستن غداره به کمر
پارسی تازی گشته غداره ششلول (واژه ای غداره در پارسی ریشه سنسکریت دارد و برابر است با تیر پیکان که به گونه بیل ساخته میشده است و سپس به گونه ای از دشنه پهن نیز غداره گفته شده واژه خویشاوند آن غدر و غدرک یا گدرک است) مونث غدار پیمان شکن زن، فریبکار زن پس مانده باز مانده
کسی که بیوفایی و حیله گری در نهاد وی باشد
مأخوذ از «کتاره» هندی، سلاحی شبیه به شمشیر اما پهن و راست، پیکان پهن، پیکان نیزه، غدره، غدرک