جدول جو
جدول جو

معنی غبین - جستجوی لغت در جدول جو

غبین
ضعیف الرای، سست رای، سست خرد، فریب خورده در معامله، مغبون، ضرر وزیان، برای مثال هر که با سلطان شود او همنشین / بر درش بودن بود عیب و غبین (مولوی)
تصویری از غبین
تصویر غبین
فرهنگ فارسی عمید
غبین
ضعیف رای، سست خرد، سست رای
تصویری از غبین
تصویر غبین
فرهنگ لغت هوشیار
غبین
((غَ یّ یا یْ))
فریب خوردگی در خرید و معامله، زیان
تصویری از غبین
تصویر غبین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غبینه
تصویر غبینه
فریب، فریب خوردگی در معامله، زیان، نقصان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبینه
تصویر غبینه
فریب، بی خردی در خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته سکبینه سکبینج پرزیکه از گیاهان دارویی یونانی تازی گشته پرزیکه از گیاهان دارویی صمغی که از گیاه سکبینه استخراج شود و در طب از آن به عنوان مقوی و قاعده آور و ضد تشنج استفاده میگردد. این صمغ دارای بوی نسبتا مطبوع است ولی مزه تلخ دارد و دارای خواص صمغ باریجه است، علف سکبینه گیاهی است پایا از تیره چتریان و دارای ساقه های ضخیم است ارتفاعش بین 1 تا 2 متر میرسد برگهایش سبز و پوشیده از کرکهای ریز است. گلهایش زرد و میوه اش به درازای 10 تا 12 میلیمتر و به قطر 2 میلیمتر است. دانه این گیاه را نیز در تداوی به کار برند و به نام حب السکبینج می نامند. گیاه مذبور در نواحی البرز و شمال ایران به فراوانی میروید سکوینه صغبین سکبنی سکبیج سکبینج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبین
تصویر مبین
بازگو کننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابین
تصویر ابین
آشکارتر گویاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبین
تصویر جبین
ترسو، بددل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چبین
تصویر چبین
طبقی که از چوب بید بافته باشند طبق چوبین سله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبین
تصویر خبین
سامان کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبین
تصویر تبین
بجای آوردن، پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبین
تصویر جبین
پیشانی، جمع جبنا، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمین
تصویر غمین
غمگین، غمناک، اندوهگین، برای مثال با اهل هنر جهان به کین است / مرد هنری از آن غمین است (ابوالفرج رونی - ۱۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبین
تصویر مبین
بیان کننده، آشکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبین
تصویر مبین
آشکار کننده، واضح، روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبین
تصویر مبین
بیان کرده شده، آشکار، واضح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چبین
تصویر چبین
چپین، ظرفی که از شاخه های نازک درخت می بافند، سله، سبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبان
تصویر غبان
توتک ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرین
تصویر غرین
لای خشک، کف، گولی نادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبیط
تصویر غبیط
زیر کجاوه، آبکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبیس
تصویر غبیس
گرگ خاکستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبیب
تصویر غبیب
گوشت شب مانده، آبکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمین
تصویر غمین
مغموم، حزین، مهموم، غمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبین
تصویر کبین
مبلغی که بهنگام عقد نکاح بذمه مرد مقرر شود مهر: (این جهان نو عروس را ماند رطل کابینش گیر و باده بیار) (خسروی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبین
تصویر لبین
پر شیر، شیر پرورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبین
تصویر مبین
بیان کرده شده، پیدا و آشکار کرده، هویدا، آشکار، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبین
تصویر تبین
((تَ بَ یُّ))
بجای آوردن، شناختن، هویدا شدن، پیدا گشتن، پیدا کردن، آشکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبین
تصویر جبین
((جُ بّ))
چپین، طبق چوبین، سله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبین
تصویر جبین
((جَ))
پیشانی، یک طرف پیشانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چبین
تصویر چبین
((چُ))
سبد چوبی، سبدی که از چوب بید بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غمین
تصویر غمین
((غَ))
اندوهناک، اندوهگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبین
تصویر کبین
((کَ))
مهر، صداق، کابین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبین
تصویر مبین
((مُ بَ یَّ))
آشکار کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبین
تصویر مبین
((مُ بَ یِّ))
بیان کننده، آشکار کننده، واضح کننده
فرهنگ فارسی معین