- غبیب
- گوشت شب مانده، آبکند
معنی غبیب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیگانه، نا آشنا، دور، ناشناخته
ناپیدا
نام نخستین ماه سال عبری که سپس نیسان نامگذاری شده
پزشک
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
مویز، کشمش
همدشنام مرد، یک دسته موی، موی دم، سوی، کرانه
دوست، محبوب، محب، دوستدار، احباء، کاسب حبیب خداست
شکاف زمین شکاف دراز
خزیدن، نرم کوفته (با این آرش پارسی است برهان)، کهنگی جامه، هنایش می، هنایش بیماری -6 هنایش -7 آزار خزیدن بنرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند
یار، دوست، معشوق، محبوب
دورافتاده از وطن، ویژگی مکانی که محل زندگی شخص نیست و برای او نا آشناست، کنایه از موجب شگفتی، عجیب، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن»، جدید، کنایه از خوب
غریب آمدن: شگفت انگیز و عجیب به نظر رسیدن
غریب آمدن: شگفت انگیز و عجیب به نظر رسیدن
مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کشمش، سکج، سیج، هولک
پزشک، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
خزیدن، نرم رفتن، خزیدن بر روی زمین مانند خزیدن مار، روی دست و پا راه رفتن، حشرات ریز که بر روی آب پرواز کنند، چیزی که آن را نرم کوفته باشند
ضعیف الرای، سست رای، سست خرد، فریب خورده در معامله، مغبون، ضرر وزیان، برای مثال هر که با سلطان شود او همنشین / بر درش بودن بود عیب و غبین (مولوی)
خوی ریخته، خون ریخته، برف یخ، درخت رنگ، نیکو چون انگبین، لبه چون لبه شمشیر
زیرک، دانا، پزشک، حکیم
گوشت برجسته که بر زیر زنخ و زیر گلوی مردم فربه پدید آید گوشت پاره فروهشته زیر حنک مردم، طوق گلو
از غیب و غیبت و غیاب، ناپیدا، نهان، ناپدید
سخت سیاه، انگور سیاه شاه انگور، رنگیده موی پیری که موی سر و رو را رنگ کرده نوعی انگور سیاه طائفی که از بهترین اقسام انگور است
هر چیز نادر و عجیب، غیر مانوس، دور شونده
ضعیف رای، سست خرد، سست رای
زیر کجاوه، آبکند
گرگ خاکستری
جمع غب، آبراهه ها خیزاب ها دره ها
تر و خشک
بخرد: خردمند عاقل خردمند بخرد جمع البا: لب شیرین لبانرا خصلتی هست که غارت میکند لب لبیبان. (سعدی لغ)
نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است، نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریباً معادل با آوریل
خزیدن، به نرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند