خدعه کردن و چیره شدن در معامله، فریب دادن کسی در خرید و فروش، زیان در خرید و فروش، ضرر و زیان غبن فاحش: در علم حقوق زیان آشکار و بسیار در خریدن چیزی غبن کشیدن: متضرر شدن
خدعه کردن و چیره شدن در معامله، فریب دادن کسی در خرید و فروش، زیان در خرید و فروش، ضرر و زیان غبن فاحش: در علم حقوق زیان آشکار و بسیار در خریدن چیزی غبن کشیدن: متضرر شدن
انفت زیان بردن در سودا، زیان، دریغ زیان آوردن بر کسی در بیع و شراء، فریفتن، زیان یافتن در خرید و فروش. یا خیار غبن. آنست که فروشنده خریدار را فریب دهد یا بر عکس و یا دلال آن را بفریبد، زیان ضرر، افسوس دریغ حیف. یا غبن اندک. غبن یسیر. یا غبن فاحش. خسارت صریح و بسیار در خرید جنس به قیمتی که دو شخص ماهر و مطلع از معاملات خسارت زیاده از حد عادت را در آن تایید کنند معامله ای که به تقویم نرسیده باشد غبن الفاحش. یا غبن یسیر. آنچه را فقط یک مقوم آن را تقویم کند غبن الیسیر
انفت زیان بردن در سودا، زیان، دریغ زیان آوردن بر کسی در بیع و شراء، فریفتن، زیان یافتن در خرید و فروش. یا خیار غبن. آنست که فروشنده خریدار را فریب دهد یا بر عکس و یا دلال آن را بفریبد، زیان ضرر، افسوس دریغ حیف. یا غبن اندک. غبن یسیر. یا غبن فاحش. خسارت صریح و بسیار در خرید جنس به قیمتی که دو شخص ماهر و مطلع از معاملات خسارت زیاده از حد عادت را در آن تایید کنند معامله ای که به تقویم نرسیده باشد غبن الفاحش. یا غبن یسیر. آنچه را فقط یک مقوم آن را تقویم کند غبن الیسیر
نام واج «غ» حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، سحاب، غمام، میغ، غمامه
نام واج «غ» حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن اَبر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غَیم، سَحاب، غَمام، میغ، غَمامِه
در علم عروض اسقاط حرف دوم ساکن از رکن، مثل حذف الف فاعلاتن که فعلا تن شود یا الف فاعلن که نقل به فعلن گردد یا سین مستفعلن که متفعلن شود و آن را مخبون گویند
در علم عروض اسقاط حرف دوم ساکن از رکن، مثل حذف الف فاعلاتن که فعلا تن شود یا الف فاعلن که نقل به فعلن گردد یا سین مستفعلن که متفعلن شود و آن را مخبون گویند
توس، درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیاله داران، با برگ های دندانه دار و نوک تیز که دم کردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده و کاهش تب مفید است، تیس، غوش، غوشه، سندر
توس، درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیاله داران، با برگ های دندانه دار و نوک تیز که دم کردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده و کاهش تب مفید است، تیس، غوش، غوشِه، سَندِر
بغل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیر بغل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بن ران. ج، مغابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کش ران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پس گوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بغل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیر بغل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بن ران. ج، مغابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کش ران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پس گوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کناره دوزی، پس انداز خوراک پیچیدن کنار جامه و غیره و دوختن آن، پنهان کردن و نهادن طعام برای روز سختی، اسقاط حرف دوم ساکن از رکن چون از (مستفعلن) سین بیندازند مستفعلن بماند مفاعلن بجای آن نهند و از فاعلاتن فعلاتن سازند
کناره دوزی، پس انداز خوراک پیچیدن کنار جامه و غیره و دوختن آن، پنهان کردن و نهادن طعام برای روز سختی، اسقاط حرف دوم ساکن از رکن چون از (مستفعلن) سین بیندازند مستفعلن بماند مفاعلن بجای آن نهند و از فاعلاتن فعلاتن سازند