جدول جو
جدول جو

معنی غبارناک - جستجوی لغت در جدول جو

غبارناک
(غُ)
دارای غبار. غبارآلوده: افق غاصب، افق غبارناک. (منتهی الارب). کمه النهار، غبارناک گردید روز و فروپوشید گرد آفتاب آن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارنک
تصویر بارنک
(دخترانه)
نام درختی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارناک
تصویر ارناک
(پسرانه)
رزمجو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارناک
تصویر فارناک
(پسرانه)
فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
ویژگی زمینی که در آن مار بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برناک
تصویر برناک
جوان، آنکه یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، برنا، کم تجربه، مساعد و موافق مثلاً بخت جوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارناک
تصویر خارناک
دارای خار
فرهنگ فارسی عمید
درختی خاردار با گل های سرخ و سفید و میوۀ کوچک سرخ و تلخ مزه که در جنگل های شمال ایران می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابرناک
تصویر ابرناک
ویژگی آسمان هنگامی که پوشیده از ابر است، ابرآلوده، دارای ابر
فرهنگ فارسی عمید
کرسی بخش در ایالت شارنت از شهرستان کنیاک بر ساحل راست رود شارنت، دارای 3796 تن سکنه، آنجا مرکز عمده دستگاههای تقطیر عرق و کنیاک است، فیروزی کاتولیکها به قیادت دوک آنژو (هانری سوم) بر پروتستانها بسال 1569 میلادی در این شهر بود
لغت نامه دهخدا
فیلیپ فردینان اگوست دو روهان شابو، کنت دو، نام سیاستمدار فرانسوی متولد در ایرلند بسال 1815 میلادی و متوفی در لندن بسال 1875 میلادی (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
روستائی در بالای خرابه های ’تب’ در کشور مصر
لغت نامه دهخدا
گی شابو، کنت دو، نام کاپیتن فرانسوی متوفی بعد از سنۀ 1572 میلادی وی همان است که شاتینیره را بسال 1547 در جنگ تن بتن بکشت، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باابر: آسمانی، هوائی، روزی، شبی ابرناک.
- ابرناک شدن هوا، تغیّم. تغییم. غیمومت. غیمومه. اغمام. اغامه. تربﱡد. تدجیج. تخیل
لغت نامه دهخدا
(غُ رِ نَ)
نوعی درخت. (دزی ج 2 ص 199 از ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
علی الجمع، جائی به یمامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جایی که پر از ماران باشد، جای پر از مار، (ناظم الاطباء)، ارض محیاه و محواه، زمینی مارناک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
پرخار، بسیارخار، باخار، مشائک، شائکه، (منتهی الارب)، خاردار، چون زمین خارناک، گیاه خارناک
لغت نامه دهخدا
ژوزف، خطیب مجلس مؤسسان متولد به گرنوبل (1761-1793 میلادی)، وی طرفدار حکومت پادشاهی مشروطه بود و سرانجام سرش را برداشتند، محمولات، احمال، اثقال: و بارها پیش خود گسیل کرد، (کلیله و دمنه)، و مکاریان آن بارها را بسوی خانه خود بردن اولی تر دیدند، (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
باددار: روزی بادناک. اندر شناختن غذاهای بادناک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نفّاخ. اسباب این علت (علت باد که در مثانه افتد خوردن میوه ها و طعامهای بادناک بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نخود و باقلی و عدس و لوبیا و ماش و جو با پوست بادناک بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به باد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
گونه ای از غبیرا و پستنک است و آنرا در نور و گرگان بارانک، در طوالش می انز، در کوهپایۀ گیلان (زمک) راج اربو، در کلارستاق الم دلی، در کجور الندری، در رامسر گارن و در خلخال مله، ملج میخوانند. این درخت در همه جنگلهای دریای خزر، طوالش، گیلان، کلارستاق، نور، کجور و گرگان یافت شود. در ارتفاع 500 گزی در دینوچال طالش تا2400 گزی آستارا. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 233)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
زمین سبز وگیاهناک. (ناظم الاطباء). پرنبات. پر سبزه و درخت
لغت نامه دهخدا
(خُ)
خمارگونه. (یادداشت بخط مؤلف).
- چشم خمارناک، چشمی که از خمار کم نور شده باشد. (ناظم الاطباء).
- ، چشم بیمار. عین مریضه
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نفاخ. بادآور: و هرچه از شیر سازند زیان دارد چون همه چیزهاء تیز بخارناک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و از طعامهاء بخارناک پرهیز کردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بُ)
جوان. (برهان). مرد جوان. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از غبار ناک
تصویر غبار ناک
غبار آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
جایی که مار در آن بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارناک
تصویر خارناک
جایی که خار بسیار باشد پرخار
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گل سرخیان که خاردار است و دارای گلهای سفید و قرمز و صورتی میباشد. گل آذینش دیهیم است. میوه اش قرمز و کوچک و کمی تلخ مزه است. این گیاه دارای گونه های مختلفی است که در تمام جنگلهای شمالی ایران (طوالش و گیلان و کلارستاق و نور و کجور و گرگان) وجود دارد و بیشتر در ارتفاعات فوقانی جنگل دیده میشود می انز راج اربو الم دلی الندری گارن. ملج غبیرای بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرناک
تصویر ابرناک
ابری دارای ابر پوشیده از ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برناک
تصویر برناک
جوان شاب مقابل پیر، ظریف خوب نیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباتناک
تصویر نباتناک
زمین پرگیاه وسبزگیاهناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرناک
تصویر ابرناک
دارای ابر، پوشیده از ابر
فرهنگ فارسی معین
آزارگرفته، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاه زنگ، درختچه ای با گل های سفید و میوه ی ریز قهوه ای با
فرهنگ گویش مازندرانی