معنی برناک
- برناک
- جوان، آنکه یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، برنا، کم تجربه، مساعد و موافق مثلاً بخت جوان
واژههای مرتبط با برناک
برناک
- برناک
- جوان شاب مقابل پیر، ظریف خوب نیک
برناک
- برناک
- جوان. (برهان). مرد جوان. (ناظم الاطباء).
پرناک
- پرناک
- جوان، برنا
ابرناک
- ابرناک
- ابری دارای ابر پوشیده از ابر
برندک
- برندک
- کوه، تپه کوه کوچک تپه پشته
برناس
- برناس
- غافل ونادان وخواب آلوده
ارناک
- ارناک
- رزمجو
فرناک
- فرناک
- نام پادشاه کاپادوکیه که پس از اسکندر در آسیای صغیر حکومتی تشکیل داد
بوناک
- بوناک
- گندیده و متعفن دارای بوی بد بدبو متعفن
