جدول جو
جدول جو

معنی غبارشدن - جستجوی لغت در جدول جو

غبارشدن
(ءِ شُ دَ)
غبار شدن زمین، مراد کنده شدن زمین به نعل اسبان. (از فرهنگ سکندرنامه) (آنندراج). گرد شدن. خرد و نرم شدن:
تو کز تفحص عنقا غبار خواهی شد
چرا غزال قناعت نمیکنی تسخیر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارشین
تصویر بارشین
(پسرانه)
در اصطلاح مردم فارس، درختچه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
فرود آمدن قطره های آب، دانه های برف یا تگرگ از آسمان، فروریختن چیزی مانند باران
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
حمل شدن. (ناظم الاطباء: بار).
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
شکافته شدن زمین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غُ رِ دِ)
غبار خاطر. مجازاً بمعنی آزردگی دل:
بر دل پاکش غباری بیگناه از من چراست
دیو بی انصاف بر تخت سلیمان چون نشست.
خاقانی.
مرا در دل ز خسرو صد غبار است
ز شاهی بگذر آن دیگر شمار است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فَرْ کَ / کِ دَ)
گرد و غبار شدن. به صورت ذرات گرد و غبار درآمدن:
زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی
گاو از زمین دین به هوا بر هبا شده ست.
ناصرخسرو.
، تباه شدن. نابود گردیدن. ضایع شدن. از بین رفتن:
نوروز تو به بود جهان را کزو چنین
هر بد که کرده بود زمستان هبا شده ست.
ناصرخسرو.
بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست
ز هم نشینی صهبا، هبا شده ست هبا.
خاقانی.
حیف که اوقات ما تمام هبا شد
عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد.
رضی ارتیمانی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بارزدن
تصویر بارزدن
حمل کردن بار، چیدن بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هارشدن
تصویر هارشدن
مبتلا گشتن، مغرور و سرمست گردیدن، سخت معجب و خویشتن ناشناس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گرد شدن خرد و نرم گشتن، یا غبار شدن زمین. کنده شدن زمین به نعل اسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرشدن
تصویر خبرشدن
خبر شدن کسی. مطلع گشتن وی آگاهی یافتن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباشدن
تصویر جباشدن
داده شدن پیاله شراب بکسی از راه دوستی و تواضع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباشدن
تصویر هباشدن
گردوغبارشدن بصورت ذرات غباردرآمدن: (زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی کواززمین دین بهوا برهباشدست) (ناصرخسرو)، تباه شدن نابودگردیدن: (نوروز توبه بود جهانرا کزوچنین هر بد که کرده بود زمستان هباشدست) (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبا شدن
تصویر هبا شدن
دود شدن، تباهیدن نابود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
افشانده شدن، پاشیده شدن زرو سیم ونقل ونبات وغیره، قربان شدن فداگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزارشدن
تصویر نزارشدن
لاغرشدن، ناتوان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بار گردیدن بصورت بار در آمدن، یا بار بگردن کسی بار گردن کسی شدن، سربار کسی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازشدن
تصویر بازشدن
گشایش یافتن، مفتوح شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
((دَ))
فرود آمدن باران، برف، تگرگ و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
Pelt, Rain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
pleuvoir à verse, pleuvoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
llover intensamente, llover
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
बरसाना , बारिश होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
menghujani, hujan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
ฝนตกหนัก , ฝนตก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
neerplenzen, regenen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
lać intensywnie, padać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
piovere a dirotto, piovere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
chover intensamente, chover
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
倾泻 , 下雨
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
литися , дощити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
prasseln, regnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
обрушиваться , дождить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
לרדת בחוזקה , גשם
دیکشنری فارسی به عبری