غبار شدن زمین، مراد کنده شدن زمین به نعل اسبان. (از فرهنگ سکندرنامه) (آنندراج). گرد شدن. خرد و نرم شدن: تو کز تفحص عنقا غبار خواهی شد چرا غزال قناعت نمیکنی تسخیر. خاقانی
غبار شدن زمین، مراد کنده شدن زمین به نعل اسبان. (از فرهنگ سکندرنامه) (آنندراج). گرد شدن. خرد و نرم شدن: تو کز تفحص عنقا غبار خواهی شد چرا غزال قناعت نمیکنی تسخیر. خاقانی
غبار خاطر. مجازاً بمعنی آزردگی دل: بر دل پاکش غباری بیگناه از من چراست دیو بی انصاف بر تخت سلیمان چون نشست. خاقانی. مرا در دل ز خسرو صد غبار است ز شاهی بگذر آن دیگر شمار است. نظامی
غبار خاطر. مجازاً بمعنی آزردگی دل: بر دل پاکش غباری بیگناه از من چراست دیو بی انصاف بر تخت سلیمان چون نشست. خاقانی. مرا در دل ز خسرو صد غبار است ز شاهی بگذر آن دیگر شمار است. نظامی
گرد و غبار شدن. به صورت ذرات گرد و غبار درآمدن: زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی گاو از زمین دین به هوا بر هبا شده ست. ناصرخسرو. ، تباه شدن. نابود گردیدن. ضایع شدن. از بین رفتن: نوروز تو به بود جهان را کزو چنین هر بد که کرده بود زمستان هبا شده ست. ناصرخسرو. بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست ز هم نشینی صهبا، هبا شده ست هبا. خاقانی. حیف که اوقات ما تمام هبا شد عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد. رضی ارتیمانی (از ارمغان آصفی)
گرد و غبار شدن. به صورت ذرات گرد و غبار درآمدن: زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی گاو از زمین دین به هوا بر هبا شده ست. ناصرخسرو. ، تباه شدن. نابود گردیدن. ضایع شدن. از بین رفتن: نوروز تو به بود جهان را کزو چنین هر بد که کرده بود زمستان هبا شده ست. ناصرخسرو. بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست ز هم نشینی صهبا، هبا شده ست هبا. خاقانی. حیف که اوقات ما تمام هبا شد عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد. رضی ارتیمانی (از ارمغان آصفی)
گردوغبارشدن بصورت ذرات غباردرآمدن: (زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی کواززمین دین بهوا برهباشدست) (ناصرخسرو)، تباه شدن نابودگردیدن: (نوروز توبه بود جهانرا کزوچنین هر بد که کرده بود زمستان هباشدست) (ناصرخسرو)
گردوغبارشدن بصورت ذرات غباردرآمدن: (زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی کواززمین دین بهوا برهباشدست) (ناصرخسرو)، تباه شدن نابودگردیدن: (نوروز توبه بود جهانرا کزوچنین هر بد که کرده بود زمستان هباشدست) (ناصرخسرو)