- غایی
- نهایی، پایان و آخر چیزی
معنی غایی - جستجوی لغت در جدول جو
- غایی
- پایانیک فرجامیک
- غایی
- منسوب به غایت، نهایی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناپیدا
منفی
کاکو
منسوب به پا آنچه مربوط بپا باشد، دو صفحه فلزی که در طرفین دسته فرمان هواپیما کار گذاشته شده که با فشار دادن پایی راست هواپیما براست گردش میکند و با فشار دادن پایی چپ بسمت چپ میگردد. یا ترمز پایی. ترمزی که با فشار پا عمل کند مقابل ترمز دستی
مستراح مبرز بیت الخلا
برادر مادر خال خالو
غذادهنده، خورش دهنده
نای زن، نی زن، نی نواز
برادر مادر، خالو، کاکو، کاکویه
کسی که در بامداد می رود، اسد، شیر
مستراح، مبال، مبرز، بیت الخلا، خلا، آبشتنگاه
ما بودن، هستی، وجود، کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر
مایی ومنی: کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر،برای مثال در بحر مایی و منی افتاده ام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی (حافظ - ۹۵۶)
مایی ومنی: کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر،
مربوط به غذا مثلاً برنامۀ غذایی، مناسب برای تغذیه، خوراکی مثلاً مواد غذایی
مجاهد، جنگجو، کسی که در راه خدا با دشمنان دین می جنگد
نوعی سکۀ قدیمی معادل بیست قرش
بند باز، رسن باز، ریسمان باز،برای مثال سالک به سینه شو نه به صورت که عنکبوت / غازی نگردد ارچه برآید به ریسمان (مجیرالدین بیلقانی - ۱۵۲) ، سغبۀ خلقم چو صوفی در کنش / شهرۀ شهرم چو غازی بر رسن (سعدی۲ - ۶۶۰)
معرکه گیر
نوعی سکۀ قدیمی معادل بیست قرش
بند باز، رسن باز، ریسمان باز،
معرکه گیر
سرگین، پلیدی انسان، زمین پست، مغاک، موضع قضای حاجت
نهایت و پایان چیزی، آخرین درجه، مقصود، مقصد، پایان
غایت مطلوب: نهایت خواسته و آرزو
غایت مقصود: نهایت خواسته و آرزو، غایت مطلوب
به غایت: بسیار
غایت مطلوب: نهایت خواسته و آرزو
غایت مقصود: نهایت خواسته و آرزو، غایت مطلوب
به غایت: بسیار
گران قیمت، گران بها
از حد در گذرنده، غلو کننده، غلات
قالی
از حد در گذرنده، غلو کننده، غلات
قالی
ضعیف ناتوان
گرانبها، نفیس، قیمتی
تاریک، پر، مملو
تاریکی، روشنی از واژگان دو پهلو
مرد پیکار و با دشمن دین کارزار کننده، جنگجو
نگهبان، خوراننده غذا دهنده قوت دهنده
شیر از جانوران، پگاه رونده در بامداد رونده، جمع غوادی
مخلوط آمیخته: آب با خاک غاتی شده
منسوب به غایت نهایی. یا علت غائی. علتی است که محرک اول فعل و در وجود ذهن مقدم بر علل دیگر باشد و در وجود خارجی پس از تحقق همه آنها محقق شود. پایانیک فرجامیک
قایم، محکم، سخت، غایم، صدا کن، نهان
پلیدی، مدفوع، گوه، ککه، نجاست
فرورنده از غیض
فرو شونده در نشیب فرو رونده، نهان در زیر زمین (آب) مقابل ظاهر، گود پست