ما بودن، هستی، وجود، کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر مایی ومنی: کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر، برای مثال در بحر مایی و منی افتاده ام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی (حافظ - ۹۵۶)
منسوب به شهر مای هندوستان که مردمش به ستاره شناسی و جادوگری مشهوربوده اند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ورچه به زمین درشد چون مردم مایی، منوچهری (یادداشت ایضاً)، از طالع میلاد تو دیدند رصدها اخترشمران، رومی و یونانی و مایی، خاقانی (یادداشت ایضاً)، و رجوع به ’مای’ و ’مایمرغی’ شود
ما بودن، انیت، انانیت، (فرهنگ فارسی معین)، خودپرستی، (ناظم الاطباء)، - مایی و منی، خودپرستی و تکبر، (ناظم الاطباء) : در بحر مایی و منی افتاده ام بیار می تا خلاص بخشدم از مایی و منی، حافظ