جدول جو
جدول جو

معنی غاژه - جستجوی لغت در جدول جو

غاژه
گلگونه بزک گلغونه سرخاب
تصویری از غاژه
تصویر غاژه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واژه
تصویر واژه
کلمه، لغت
فرهنگ واژه فارسی سره
واحد طول و آن معادلست با: اندازه سر انگشتان تا آرنج، اندازه گشادگی دو دست چون از هم بگشایند، مقداری از دست ما بین سر انگشت کوچک و انگشت شست وجب شبر، یک بند انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باژه
تصویر باژه
(پسرانه)
نام یکی از سرداران ایرانی در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاژه
تصویر پاژه
پاچه، پاچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
بوته گیاهی است بغایت سفید و شبیه بدرمنه در نهایت بی مزگی و هر چند شتر آن را بخاید نرم نشود و بسبب بیمزگی فرو برد. توضیح: درباره هویت این گیاه اختلاف است. مولف برهان آن را علفی دانسته که در دوغ کنند و هم آنرا نوعی کنگر نوشته و مرادف خار شتر دانسته است. مرحوم دهخدا در لغت نامه آنرا همان کاکوتی میداند، تره دوغ یعنی آنچه از رستنی که در دوغ و ماست کنند، سخن بیهوده یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غابه
تصویر غابه
بیشه، نیستان، نیزار، گروه مردم، نیزۀ دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاژه
تصویر پاژه
پاچه، پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا، پای پخته شدۀ گوسفند، بز یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر و مبتلایان به امراض ریه نافع است، بازه، پایچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاغه
تصویر غاغه
مردمان مختلط بسیار، گروه بسیار درآمیخته از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غازه
تصویر غازه
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن، برای مثال بی غازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت / کافروخته از پردۀ مستور برآمد (مولوی۲ - ۲۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژاژه
تصویر ژاژه
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غانه
تصویر غانه
خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاله
تصویر غاله
پسوند تصغیر: بزغاله جزغاله داسغاله درغاله
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته غاز سیا غاز غاغه: بنگرید به غاغه پودینه پودنه، زراوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاغه
تصویر غاغه
بلغت عمان پودنه پودینه پودنه، زراوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاژده
تصویر غاژده
غاژیده غاژ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
آپورش اپر دهیک تاراج دانی که دل من که فکندست به تاراج آن دو خط مشکین که پدید آمدش از عاج (دقیقی) نوای بلبل و آوای دراج شکیب عاشقان را داده تاراج (نظامی) تارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاذه
تصویر غاذه
جاندانه ملاج بخشی است از استخوان سر که در کودکان چندی نرم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاده
تصویر غاده
نرم و نازک زن، نرم و نازک نهال
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته به روش قلب باغ (صادق کیا)، نیزار نپستان، نیزه دراز زمین پست و هموار، گروه مردمان، نیزه دراز، بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده، جمع غاب غابات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاژه
تصویر کاژه
خانه ای که از چوب و نی و علف سازند: کومه کوخ آلاچیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناژه
تصویر ناژه
نایژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واژه
تصویر واژه
کلمه، لغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاژه
تصویر هاژه
هاژو هاژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاژه
تصویر یاژه
هرزه و هذیان و بیهوده، سخنهای بی معنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاژه
تصویر پاژه
((ژِ))
پاچه، ساقه، پاچنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژاژه
تصویر ژاژه
((ژِ))
گیاهی است بی مزه، خاردار و خودرو که در صحراها می روید، شتر آن را می جود ولی نمی تواند فرو ببرد، کنایه از سخن بیهوده، ژاژ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غازه
تصویر غازه
صدا، آواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غازه
تصویر غازه
((زِ))
گلگونه، سرخاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غابه
تصویر غابه
زمین پست و هموار، نیزه دراز، بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده، جمع غاب و غابات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واژه
تصویر واژه
((ژِ))
لغت، کلمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واژه
تصویر واژه
لغت، کلمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاژ
تصویر غاژ
زاغچه
فرهنگ فارسی معین