سازی است معروف که نوازند و آن را در این زمان کمانچه میگویند. (برهان ذیل غژک). کمانچه. (غیاث اللغات). غژک. (فرهنگ نظام). غژه. (انجمن آرا). طنبور. (برهان ذیل غژک). غنجک. (جهانگیری). نام سازی که به هندی سارنگی گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات) : مجلس دلکش گل تا نبود بی مطرب شده بلبل غجکی شاخ گل و غنچه غچک. شاه طاهر دکنی (از فرهنگ نظام). دف و چنگ و رباب و زنبوره غچک و نای و بربط و تنبور. نزاری (از فرهنگ نظام). گویا این لفظ از ترکی آمده که مجازاً در قسمی از ساز استعمال شده چه در ترکی به معنی آواز با گریه و فریاد گلوست. (فرهنگ نظام)
سازی است معروف که نوازند و آن را در این زمان کمانچه میگویند. (برهان ذیل غژک). کمانچه. (غیاث اللغات). غژک. (فرهنگ نظام). غژه. (انجمن آرا). طنبور. (برهان ذیل غژک). غنجک. (جهانگیری). نام سازی که به هندی سارنگی گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات) : مجلس دلکش گل تا نبود بی مطرب شده بلبل غجکی شاخ گل و غنچه غچک. شاه طاهر دکنی (از فرهنگ نظام). دف و چنگ و رباب و زنبوره غچک و نای و بربط و تنبور. نزاری (از فرهنگ نظام). گویا این لفظ از ترکی آمده که مجازاً در قسمی از ساز استعمال شده چه در ترکی به معنی آواز با گریه و فریاد گلوست. (فرهنگ نظام)
به زبان پهلوی یعنی سخن و گویا با ’واج’ همریشه باشد: واچک چند آذرپادمهر اسپندان یعنی سخنانی چند از آذرپاد مهراسپندان نام رساله ای است متضمن ادعیه ای که هنگام مرگ بر زبان آرند و منسوب است به آذرپاد مهر اسپندان که از مشهورترین موبدان عهد ساسانی و از مقدسان زردشتی است و در سنت مزدیسنان معجزات و کراماتی برای او قائل شده اند. این رساله دارای 1290 کلمه است. (از خرده اوستا ص 30 و 40)
به زبان پهلوی یعنی سخن و گویا با ’واج’ همریشه باشد: واچک چند آذرپادمهر اسپندان یعنی سخنانی چند از آذرپاد مهراسپندان نام رساله ای است متضمن ادعیه ای که هنگام مرگ بر زبان آرند و منسوب است به آذرپاد مهر اسپندان که از مشهورترین موبدان عهد ساسانی و از مقدسان زردشتی است و در سنت مزدیسنان معجزات و کراماتی برای او قائل شده اند. این رساله دارای 1290 کلمه است. (از خرده اوستا ص 30 و 40)
یکی از رودهای مازندران که از دامنه های شمالی البرز سرچشمه می گیرد. این رود و سایر رودهای مشابه آن موقع خشکی هوابسیار کم عمقند ولی در فصل آب شدن برفها ممکن است ناگاه به وضع خطرناکی درآیند. (مازندران و استرآباد رابینو، ص 24). از واچک راه باریکی هست به گلیجان که محلۀ عمده بلوکی به همان نام است. بعد از واچک فیکارود است که تاریک محله در طرف راست آن واقع است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 41)
یکی از رودهای مازندران که از دامنه های شمالی البرز سرچشمه می گیرد. این رود و سایر رودهای مشابه آن موقع خشکی هوابسیار کم عمقند ولی در فصل آب شدن برفها ممکن است ناگاه به وضع خطرناکی درآیند. (مازندران و استرآباد رابینو، ص 24). از واچک راه باریکی هست به گلیجان که محلۀ عمده بلوکی به همان نام است. بعد از واچک فیکارود است که تاریک محله در طرف راست آن واقع است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 41)
دهی است از دهستان توابع کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 4 هزارگزی جنوب باختری کجور. محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 4000 تن. مذهبشان شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی و آب آنجا از چشمه و رود خانه محلی. محصولات آنجا غلات و لبنیات و ارزن است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. عده ای از اهالی آنجا در زمستان بشغل خبازی در طهران اشتغال دارند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) نام سابق دهکده ای که امروز آن راحبیب آباد (در کنار چشمه آب) گویند. (سفرنامۀ رابینو ص 28 و 108 بخش انگلیس). و رجوع به حبیب آباد شود
دهی است از دهستان توابع کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 4 هزارگزی جنوب باختری کجور. محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 4000 تن. مذهبشان شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی و آب آنجا از چشمه و رود خانه محلی. محصولات آنجا غلات و لبنیات و ارزن است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. عده ای از اهالی آنجا در زمستان بشغل خبازی در طهران اشتغال دارند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) نام سابق دهکده ای که امروز آن راحبیب آباد (در کنار چشمه آب) گویند. (سفرنامۀ رابینو ص 28 و 108 بخش انگلیس). و رجوع به حبیب آباد شود
گوشواره. (برهان) (جهانگیری). داجک. شنف: آن شیهه ای که مرکب تندت همی زند بر خنگ آسمان چو نوای چکاوک است وان نعل کهنه ای که بیفتد زپای او در گوش اختران فلک لعل داچک است. شرف شفروه (در صفت اسب ممدوح)
گوشواره. (برهان) (جهانگیری). داجک. شنف: آن شیهه ای که مرکب تندت همی زند بر خنگ آسمان چو نوای چکاوک است وان نعل کهنه ای که بیفتد زپای او در گوش اختران فلک لعل داچک است. شرف شفروه (در صفت اسب ممدوح)