جدول جو
جدول جو

معنی غاچک - جستجوی لغت در جدول جو

غاچک
غده ی بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاچک
تصویر پاچک
سرگین خشک شدۀ گاو، تاپال، تپاله، پاوچک، غوشا، غوشاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داچک
تصویر داچک
گوشواره، زیوری که زنان در پرۀ گوش خود آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاچک
تصویر کاچک
فرق سر، تارک، برای مثال زخم خوردن به کاچک اندر رزم / خوش تر از طعنۀ عدو صد بار (عزیز مشتملی - لغتنامه - کاچک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیچک
تصویر غیچک
سرود، غژک، گچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرچک
تصویر غرچک
غرچه، نادان، کودن
فرهنگ فارسی عمید
فتنه و آشوب،
آواز کلاغ، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
سرگین خشک شدۀ گاو. سرگین گاو که بدست پهن و خشک کنند سوختن را. غوشاک. غوشا. تپاله
لغت نامه دهخدا
ترک، تراک، شکاف، کافتگی، کفتگی، ترکیدگی، شکافتگی، کافتیدگی، یک غاچ خربزه، در تداول عامه، یک تکۀبریده و در تداول خراسان یک الف خربزه نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(غِ چَ)
سازی است معروف که نوازند و آن را در این زمان کمانچه میگویند. (برهان ذیل غژک). کمانچه. (غیاث اللغات). غژک. (فرهنگ نظام). غژه. (انجمن آرا). طنبور. (برهان ذیل غژک). غنجک. (جهانگیری). نام سازی که به هندی سارنگی گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
مجلس دلکش گل تا نبود بی مطرب
شده بلبل غجکی شاخ گل و غنچه غچک.
شاه طاهر دکنی (از فرهنگ نظام).
دف و چنگ و رباب و زنبوره
غچک و نای و بربط و تنبور.
نزاری (از فرهنگ نظام).
گویا این لفظ از ترکی آمده که مجازاً در قسمی از ساز استعمال شده چه در ترکی به معنی آواز با گریه و فریاد گلوست. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
به زبان پهلوی یعنی سخن و گویا با ’واج’ همریشه باشد: واچک چند آذرپادمهر اسپندان یعنی سخنانی چند از آذرپاد مهراسپندان نام رساله ای است متضمن ادعیه ای که هنگام مرگ بر زبان آرند و منسوب است به آذرپاد مهر اسپندان که از مشهورترین موبدان عهد ساسانی و از مقدسان زردشتی است و در سنت مزدیسنان معجزات و کراماتی برای او قائل شده اند. این رساله دارای 1290 کلمه است. (از خرده اوستا ص 30 و 40)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
یکی از رودهای مازندران که از دامنه های شمالی البرز سرچشمه می گیرد. این رود و سایر رودهای مشابه آن موقع خشکی هوابسیار کم عمقند ولی در فصل آب شدن برفها ممکن است ناگاه به وضع خطرناکی درآیند. (مازندران و استرآباد رابینو، ص 24). از واچک راه باریکی هست به گلیجان که محلۀ عمده بلوکی به همان نام است. بعد از واچک فیکارود است که تاریک محله در طرف راست آن واقع است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 41)
لغت نامه دهخدا
(غِ چَ)
بمغنی غچک که نام سازی است و بعضی کمانچه را گویند. (از غیاث اللغات). ظاهراً مصحف غچک است. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مصغر غاب، بمعنی بجول. در تداول عوام گویند: غابکش بیرون آمده بود، سخت لاغر بود
لغت نامه دهخدا
(غَ چَ)
غرچه. احمق و نادان. (جهانگیری از غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چِ کُ)
فرانسوا. نقاشی اسپانیائی. مولد بسال 1571م. (978 هجری قمری) در اشبیلیه. و وفات در سنۀ 1654م. (1064 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان توابع کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 4 هزارگزی جنوب باختری کجور. محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 4000 تن. مذهبشان شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی و آب آنجا از چشمه و رود خانه محلی. محصولات آنجا غلات و لبنیات و ارزن است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. عده ای از اهالی آنجا در زمستان بشغل خبازی در طهران اشتغال دارند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام سابق دهکده ای که امروز آن راحبیب آباد (در کنار چشمه آب) گویند. (سفرنامۀ رابینو ص 28 و 108 بخش انگلیس). و رجوع به حبیب آباد شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
گوشواره. (برهان) (جهانگیری). داجک. شنف:
آن شیهه ای که مرکب تندت همی زند
بر خنگ آسمان چو نوای چکاوک است
وان نعل کهنه ای که بیفتد زپای او
در گوش اختران فلک لعل داچک است.
شرف شفروه (در صفت اسب ممدوح)
لغت نامه دهخدا
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچک
تصویر پاچک
سرگین خشک شده گاو غوشاک تپاله غوشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرچک
تصویر غرچک
نادان ابله احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیچک
تصویر غیچک
کمانچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاک
تصویر غاک
صدا و بانگ کلاغ، فتنه و آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاچ
تصویر غاچ
شکاف، ترکیدگی، شکافتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچک
تصویر کاچک
تارک سر، فرق سر، کاج، کاچ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرچک
تصویر غرچک
((غَ چَ))
نادان، ابله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاچک
تصویر پاچک
((چ َ))
پهن خشک شده گاو، تپاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاک
تصویر غاک
صدای کلاغ، فتنه و آشوب
فرهنگ فارسی معین
سکسکه، نفس نفس زدن، نفس آخر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان واقع در منطقه ی کجور، نام یکی از روستاهای
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای سبزی، مانند: اسفناج
فرهنگ گویش مازندرانی