جدول جو
جدول جو

معنی غاله - جستجوی لغت در جدول جو

غاله
(غالْ لَ)
مقداری از آب دریا که به ساحل کشیده شود. لغت یمنی است. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
غاله
(ل لِ)
پنکان، مرکز دهستان ارزوئیه بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 72هزارگزی جنوب بافت. سکنۀ آن 366 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
غاله
(لَ / لِ)
مزید مؤخر و علامت تصغیر باشدمانند گاله، در کلمات ذیل: داس غاله. بزغاله. درغاله (مخفف دره غاله). جزغاله. کنغاله. چغاله. دستغاله
لغت نامه دهخدا
غاله
پسوند تصغیر: بزغاله جزغاله داسغاله درغاله
تصویری از غاله
تصویر غاله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غالب
تصویر غالب
(پسرانه)
چیره، نام شاعری در قرن سیزدهم، غالب دهلوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غزاله
تصویر غزاله
(دخترانه)
آهوی کوهی، آهو بره ماده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غساله
تصویر غساله
آبی که با آن چیزی را شسته باشند، آبی که پس از شستن چیزی از آن خارج شود، آنچه شسته شود از جامه و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالط
تصویر غالط
اشتباه کننده، خطاکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غائله
تصویر غائله
شر و فساد، مهلکه، آشوب، سختی و گزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاله
تصویر تاله
خدا را پرستش کردن، خداپرستی، پارسایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزاله
تصویر غزاله
آهو برۀ ماده
کنایه از آفتاب، چتر نور، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چراغ روز، گیتی پرور، اسطرلاب چهارم، خایه زر، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاس زر، سپر آتشین، چتر زرّین، طاووس فلک، چراغ سحر، طاووس آتش پر، چتر روز برای مثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷)
برج حمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غساله
تصویر غساله
مؤنث واژۀ غسّال، زن شوینده، زن مرده شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غابه
تصویر غابه
بیشه، نیستان، نیزار، گروه مردم، نیزۀ دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاغه
تصویر غاغه
مردمان مختلط بسیار، گروه بسیار درآمیخته از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غازه
تصویر غازه
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن، برای مثال بی غازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت / کافروخته از پردۀ مستور برآمد (مولوی۲ - ۲۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالی
تصویر غالی
گران قیمت، گران بها
از حد در گذرنده، غلو کننده، غلات
قالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضاله
تصویر ضاله
گمراه کننده مثلاً کتاب ضاله، در فقه و حقوق حیوان گم شده، گمراه مثلاً قوم ضاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالب
تصویر غالب
غلبه کننده، چیره شونده، چیره، پیروز، افزون، بسیار، فراوان، قسمت بیشتر چیزی
غالب آمدن: غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن، غالب شدن
غالب اوقات: بیشتر اوقات
غالب شدن: غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالیه
تصویر غالیه
مؤنث واژۀ غالی، گران قیمت، گران بها
ماده ای بسیار خوشبو، مرکب از مشک، عنبر، بان و حصی لبان (حسن لبه) که زنان برای معطر کردن زلف به کار می بردند و برای تقویت دماغ، قلب، تسکین صداع و لقوه نیز مفید بوده
کنایه از گیسوی سیاه و خوش بو، غلات
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رِ)
شیر غیل خورانیدن بچه را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) : اغالت المراءه ولدها، شیر غیل خورانید... و اغیلته بالتمام مثله. (منتهی الارب). شیر دادن زن بچه خود را در حاملگی. (از اقرب الموارد) ، دوشیدن ناقه بعد از مغرب. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاله
تصویر خاله
خواهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاله
تصویر شاله
ازپارسی شالک شال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاله
تصویر تاله
پارسائی، خداپرستی بیخود، سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داله
تصویر داله
ضعیف النفس، ناتوان پرنده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاله
تصویر حاله
جاور، چگونگی، سر مستی شنگولی، مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
قطعاتی از چوب و تخته که بمشک های پر باد بندند و در آب اندازند وروی آن نشسته از آب عبور کند
فرهنگ لغت هوشیار
با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد: دو ساله ده ساله یا همه ساله. هرسال پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باله
تصویر باله
بال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاله
تصویر ضاله
گم شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغاله
تصویر جغاله
((جُ))
دسته پرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاله
تصویر خاله
مرخا
فرهنگ واژه فارسی سره
گردوی بزرگ در گردوبازی
فرهنگ گویش مازندرانی
جدا کردن پوست سبز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب دوشاخه ی دسته بلند که از آن در ساختن نپار استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
حلقه ای چوبی یا فلزی که در طناب کشی استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی