آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی، آنچه با آن دردی را درمان کنند، دوا، دانه ها و گردهای خوش بو و خوش طعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاه ها و درختان می گیرند و برای خوش طعم ساختن غذاها به کار می برند داروی بیهوشی: دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند
آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی، آنچه با آن دردی را درمان کنند، دوا، دانه ها و گردهای خوش بو و خوش طعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاه ها و درختان می گیرند و برای خوش طعم ساختن غذاها به کار می برند داروی بیهوشی: دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند
خمیری که از آهک و خاکستر درست می کردند و در ساختمان ها خصوصاً در حوض ها، آب انبارها و گرمابه ها برای بند کشی به کار می رفته، ساروج، ساخن، صاروج، صهروج
خمیری که از آهک و خاکستر درست می کردند و در ساختمان ها خصوصاً در حوض ها، آب انبارها و گرمابه ها برای بند کشی به کار می رفته، ساروج، ساخِن، صاروج، صَهروج
دهی جزء دهستان چهارفریضۀ بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی در دوهزاروپانصدگزی باختر بندر انزلی، کنار شوسۀ انزلی به آستارا. جلگه ای، معتدل، مرطوب، مالاریائی، دارای 600 تن سکنه شیعه، زبان مادری گیلکی. آب آن از چاه. محصول آنجامختصر صیفی است. شغل مردان صید ماهی و صنایع دستی زنان حصیربافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان چهارفریضۀ بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی در دوهزاروپانصدگزی باختر بندر انزلی، کنار شوسۀ انزلی به آستارا. جلگه ای، معتدل، مرطوب، مالاریائی، دارای 600 تن سکنه شیعه، زبان مادری گیلکی. آب آن از چاه. محصول آنجامختصر صیفی است. شغل مردان صید ماهی و صنایع دستی زنان حصیربافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
خانه فواحش و قحبه خانه را گویند. (برهان). جنده خانه. قحبه خانه. خانه فواحش. (ناظم الاطباء). ژغارو خانه ای که در آن زنان بدکاره بکار پردازند. فاحشه خانه. (فرهنگ فارسی معین). قحبه خانه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 420) : از قحبه و گنده خانه احمد طی ماند بزغار و در کندۀ ری. منجیک (از لغت فرس ایضاً)
خانه فواحش و قحبه خانه را گویند. (برهان). جنده خانه. قحبه خانه. خانه فواحش. (ناظم الاطباء). ژَغارو خانه ای که در آن زنان بدکاره بکار پردازند. فاحشه خانه. (فرهنگ فارسی معین). قحبه خانه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 420) : از قحبه و گنده خانه احمد طی ماند بزغار و در کندۀ ری. منجیک (از لغت فرس ایضاً)
آپورش اپر دهیک تاراج دانی که دل من که فکندست به تاراج آن دو خط مشکین که پدید آمدش از عاج (دقیقی) نوای بلبل و آوای دراج شکیب عاشقان را داده تاراج (نظامی) تارات
آپورش اپر دهیک تاراج دانی که دل من که فکندست به تاراج آن دو خط مشکین که پدید آمدش از عاج (دقیقی) نوای بلبل و آوای دراج شکیب عاشقان را داده تاراج (نظامی) تارات
دوش شتر میان کوهان و گردن، فرو رونده، سستکار تنبل، بالا بالای هر چیز غروب کننده (ستاره) مقابل طالع، کوهان شتر و گردن شتر، جمع غوارب، یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع
دوش شتر میان کوهان و گردن، فرو رونده، سستکار تنبل، بالا بالای هر چیز غروب کننده (ستاره) مقابل طالع، کوهان شتر و گردن شتر، جمع غوارب، یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع