خانه فواحش و قحبه خانه را گویند. (برهان). جنده خانه. قحبه خانه. خانه فواحش. (ناظم الاطباء). ژَغارو خانه ای که در آن زنان بدکاره بکار پردازند. فاحشه خانه. (فرهنگ فارسی معین). قحبه خانه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 420) : از قحبه و گنده خانه احمد طی ماند بزغار و در کندۀ ری. منجیک (از لغت فرس ایضاً)
نان گاورسین بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 436) (شرفنامۀ منیری). نان گاورس و ارزن باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نانی که از ارزن پزند. (فرهنگ فارسی معین). با زای نقطه دار هم هست که بر وزن ملازه (زغازه) باشد. (برهان) (آنندراج) : رفیقان من با زر و ناز و نعمت منم آرزومند یک تا زغاره. ابوشکور (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 437). بزن دست بر شکّر من تکک تک چنان چون زغاره پزد مهربانو. ؟ (از لغت فرس ایضاً). ، بمعنی گاورس و ارزن هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ژغاره. ژغاله. ارزن. گاورس. (فرهنگ فارسی معین) ، گلگونه و غازۀ زنان را نیز گویند. (برهان) سرخیی که زنان بر روی مالند. غازه. گلگونه. (فرهنگ فارسی معین)