جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سارو

سارو

سارو
پرنده ای است سیاه رنگ کمی بزرگتر از سار که خال های سفید هم دارد
سارو
فرهنگ فارسی معین

سارو

سارو
اسامی امکنه، ساروجه، ساروجلو، ساروخانی، ساروکلا، مزید مقدم
اسامی رجال: سارواصلان، سارو پیره، ساروتقی، ساروخان، ساروخواجه، ساروعلی، ساروقپلان، این استعمال در ایران بیشتر در دورۀ صفویه معمول بوده است، رجوع به ساری و صاری شود
لغت نامه دهخدا

سارو

سارو
از توابع سمنان ودارای معدن زغال سنگ است، معدن در 20 هزارگزی شمال شرقی سمنان در سارو، نزدیک کوه پیغمبران واقع شده و در عمق 4 گزی رگه های زغال سنگ بعرض 40 تا50 صدم گز وجود دارد و رعایای محل برای رفع احتیاجات خود از آن بهره داری میکنند، (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 234)
نام قدیم شهر همدان و معرب آن ساروق است، در مجمل التواریخ و القصص ترانۀ ذیل از همدان نامۀ عبدالرحمن بن عیسی کاتب همدانی نقل شده است: ساروجم کرد، بهمن کمربست، دارای دارا گرداهم آورد، رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 521 و 522 و ساروق و سارویه شود
نهر سارو از عباس آباد فرومیریزد و شهر اشرف (بهشهر) را در مازندران مشروب میسازد، (ترجمه مازندران رابینو ص 93)
لغت نامه دهخدا

سارو

سارو
با واو مجهول نام پرنده ای باشد سیاه رنگ، و در هندوستان بهم میرسد و مانند طوطی سخنگوی است، (الفاظ الادویه) (برهان) (آنندراج)، و آن را شار و شارک نیز خوانند، (جهانگیری) (الفاظ الادویه) (شعوری)، در این زمان آن را سینا گویند، (شعوری)، به هندی سار را نامند، (فهرست مخزن الادویه)، ساروک، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به سار، سارج، سارچه، سارک، سارنگ، ساروک، ساری، شار، شارک و شارو شود
صاروج، (جهانگیری) (برهان)، و آن آهک رسیدۀ با چیزهاآمیخته است که بر آب انبار و حوض و امثال آن مالند، (برهان) (آنندراج)، چار، ساروج، (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه)، آهک و خاکستر در هم آمیخته نظیر سیمان امروز، ساخن، آهک ساروج:
از راستی چنانکه ره او را
گوئی زده است مسطرۀ سارو،
فرخی (ازجهانگیری و شعوری)،
رجوع به ساروج و صاروج شود
لغت نامه دهخدا

سارو

سارو
البرت موریس. از رجال سیاسی فرانسه متولد بردو (1872- 1932 م.) است
لغت نامه دهخدا

سارو

سارو
گاوی که پیشانی آن سفید است، گاو نر پیشانی سفید، از توابع دهستان پنج هزاره ی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی