جدول جو
جدول جو

معنی غارتی - جستجوی لغت در جدول جو

غارتی
غارت گر، غارت شده، چیزی که از طریق غارت به دست آمده باشد
تصویری از غارتی
تصویر غارتی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غارتیدن
تصویر غارتیدن
غارت کردن، تاراج کردن، برای مثال اندر دوید و مملکت او بغارتید / با لشکری گران و سپاهی گزافه کار (منوچهری - ۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غارت
تصویر غارت
ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور، تاراج کردن، چپاول کردن، دزدیدن، آنچه پس از شکست خوردن کسی برجای ماند، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارتی
تصویر پارتی
مربوط به پارت مثلاً هنر پارتی، از قوم پارت، از مردم پارت مثلاً سرباز پارتی، زبان پهلوی اشکانی
محموله، شخص صاحب نفوذی که در جایی به نفع کسی کاری می کند و یا از نفوذ او استفاده می شود
نوعی مهمانی به سبک غربی همراه با رقص و موسیقی که معمولاً با حضور جوانان برگزار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غارجی
تصویر غارجی
صبحگاهی، صبوحی، برای مثال خوشا نبیذ غارجی با دوستان یک دله / گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۹)، ساقی، کسی که صبوحی بخورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غارجی
تصویر غارجی
منسوب به غارج صبوحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرتی
تصویر غیرتی
غیرتمند غیور، آنکه به حفظ ناموس و آبرو و شرف خودبکوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارتی
تصویر پارتی
جمعیت، حزب، فرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت
تصویر غارت
چپاول، تاراج، چپو کردن، تاخت و تاراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاتی
تصویر غاتی
مخلوط آمیخته: آب با خاک غاتی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرتی
تصویر غرتی
جلف و بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تاراجیدن (غارتید - خواهد غارتید - غارتیده) غارت کردن اغاره: اهل مکه این بشنیدند مجتمع شدند و حمیت جاهلیت کار بستند و بانگ بزدند که هر کسی که باز پس ایستد سرایش ویران کنیم و ثقلش بغارتیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارتی
تصویر پارتی
منسوب به قوم پارت، از اقوام ایرانی ساکن شمال و شمال شرقی. این قوم به دلیری و جنگاوری مشهور بودند چنان که برخی زبان شناسان واژه «پارتیزان» را برگرفته از نام این قوم می دانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارتی
تصویر پارتی
دسته، گروه، قسمت، بخش، حامی، طرفدار، جشن، مهمانی، محموله، بار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیرتی
تصویر غیرتی
منسوب به غیرت، ناموس پرست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارت
تصویر غارت
((رَ))
چپاول کردن، به تاراج بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاتی
تصویر غاتی
مخلوط، درهم، مجازاً خیلی صمیمی، دوستان خیلی نزدیک، قاتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرتی
تصویر غرتی
((غِ))
جلف، سبک، قرتی
فرهنگ فارسی معین