یک نوع ساز شبیه به تار. (ناظم الاطباء). سازی است، و در نسخۀ میرزا و در مؤید به معنی طنبور هم آمده. (فرهنگ خطی). نام سازی است که مشابه سه تار ترکی باشد. (آنندراج). و ظاهراً صحیح آن غژک به غین معجمه است. رجوع به غژک و رجوع به برهان قاطع شود
یک نوع ساز شبیه به تار. (ناظم الاطباء). سازی است، و در نسخۀ میرزا و در مؤید به معنی طنبور هم آمده. (فرهنگ خطی). نام سازی است که مشابه سه تار ترکی باشد. (آنندراج). و ظاهراً صحیح آن غژک به غین معجمه است. رجوع به غژک و رجوع به برهان قاطع شود
این واژه را در فرهنگ سروری و فرهنگ آنندراج چنین آورده اند که بی گمان نادرست است درست این واژه غژک است که گونه ای ساز زهی است که نام دیگر آن در پارسی پکاوج است و به ناروا آن را (قیچک) نیز می گویند و می نویسند شماره زه های (اوتار) آن ده است
این واژه را در فرهنگ سروری و فرهنگ آنندراج چنین آورده اند که بی گمان نادرست است درست این واژه غژک است که گونه ای ساز زهی است که نام دیگر آن در پارسی پکاوج است و به ناروا آن را (قیچک) نیز می گویند و می نویسند شماره زه های (اوتار) آن ده است
اصل و بن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از اول تا ثلث از شب، یا پاره ای از شب که سخت تاریک باشد، یا ثلث آخر شب. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزرگ و معظم هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) : جأنا من السمک بعنک، مقداری بسیار از ماهی برای ما آورد. (از اقرب الموارد) ، در. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باب. (اقرب الموارد)
اصل و بن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از اول تا ثلث از شب، یا پاره ای از شب که سخت تاریک باشد، یا ثلث آخر شب. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزرگ و معظم هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) : جأنا من السمک بعنک، مقداری بسیار از ماهی برای ما آورد. (از اقرب الموارد) ، در. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باب. (اقرب الموارد)
خارپشت. (نسخه ای از فرهنگ سروری). چزغ و خارپشت را گویند. (لغات متفرقه در ج 4 برهان ص 2462 چ معین) : سینه را همچو چژک ساز حصار زان سپس گو همه جهان پر مار. سنائی (از نسخۀ فرهنگ سروری). رجوع به چزغ و چزک و چژ شود
خارپشت. (نسخه ای از فرهنگ سروری). چزغ و خارپشت را گویند. (لغات متفرقه در ج 4 برهان ص 2462 چ معین) : سینه را همچو چژک ساز حصار زان سپس گو همه جهان پر مار. سنائی (از نسخۀ فرهنگ سروری). رجوع به چزغ و چزک و چژ شود
سازی باشد که آن را کمانچه خوانند. (از برهان قاطع) (جهانگیری) (انجمن آرا) و (آنندراج). این لغت را در فرهنگ سروری و سرمۀ سلیمانی با عین بی نقطه و زای فارسی نوشته اند و گفته اند سازی است که مطربان نوازند، و در جای دیگر به معنی ساز طنبور آمده است. (برهان قاطع). نوعی از کمانچه با کاسۀ بزرگتر. غچک. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). غجک. (انجمن آرا) : بس کند زهره سازها بر کار از پی عیش این مبارک سور دف و چنگ ورباب و زنبوره غژک و نای و بربط و طنبور. نزاری قهستانی (از آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). رجوع به غچک وغجک شود
سازی باشد که آن را کمانچه خوانند. (از برهان قاطع) (جهانگیری) (انجمن آرا) و (آنندراج). این لغت را در فرهنگ سروری و سرمۀ سلیمانی با عین بی نقطه و زای فارسی نوشته اند و گفته اند سازی است که مطربان نوازند، و در جای دیگر به معنی ساز طنبور آمده است. (برهان قاطع). نوعی از کمانچه با کاسۀ بزرگتر. غچک. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). غجک. (انجمن آرا) : بس کند زهره سازها بر کار از پی عیش این مبارک سور دف و چنگ ورباب و زنبوره غژک و نای و بربط و طنبور. نزاری قهستانی (از آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). رجوع به غچک وغجک شود
آهنی سرکج و دسته دار که فیلبانان بدان فیل را بهر سوی که خواهند برند: (وان کژک بر تارک فیل از شکوه بود تیغ کوه بر بالای کوه)، (امیر خسرو)، چوب کجی که بر سر چوب قبق چوبی بلند که در میان میدان نصب کنند بندند و گویها طلا و نقره از آن آویزند و تیر اندازان بسوی آن تیر اندازند و هر که تیرش بدان اصابت کند گویها مزبور بدو تعلق یابد برجاس، چوب کجی که بوسیله آن کوس و نقاره نوازند: (ذنب پای کواکب را شده خار کژک دست دهل زن را شده مار)، (امیرخسرو)، قلاب (مطلقا)، چوبکی که بدرون کلید ان افتد و محکم شود، پری سیاه و کج بر پشت دم بط نرکه آنرا شاطر ان بر سر میزدند و گاه زنان بر یک طرف سر می بستند
آهنی سرکج و دسته دار که فیلبانان بدان فیل را بهر سوی که خواهند برند: (وان کژک بر تارک فیل از شکوه بود تیغ کوه بر بالای کوه)، (امیر خسرو)، چوب کجی که بر سر چوب قبق چوبی بلند که در میان میدان نصب کنند بندند و گویها طلا و نقره از آن آویزند و تیر اندازان بسوی آن تیر اندازند و هر که تیرش بدان اصابت کند گویها مزبور بدو تعلق یابد برجاس، چوب کجی که بوسیله آن کوس و نقاره نوازند: (ذنب پای کواکب را شده خار کژک دست دهل زن را شده مار)، (امیرخسرو)، قلاب (مطلقا)، چوبکی که بدرون کلید ان افتد و محکم شود، پری سیاه و کج بر پشت دم بط نرکه آنرا شاطر ان بر سر میزدند و گاه زنان بر یک طرف سر می بستند
زواید سیتوپلاسمی که تعداد بسیاری از جانوران یک سلولی حول بدن خود دارند و بوسیله حرکت این مژکها جابجا میشوند و یا طعمه خود را صید میکنند. بعلت وجود همین مژک ها این تک سلولیها را مژکداران مینامند و نمونه آنها جانوری است بنام پارامسی، زواید سیتوپلاسمی که در سطح خارجی سلولهای پوششی استوانه یی شکل قصبه الریه موجود است و عمل آنها راندن ذرات خارجی و اخلاط بخارج است
زواید سیتوپلاسمی که تعداد بسیاری از جانوران یک سلولی حول بدن خود دارند و بوسیله حرکت این مژکها جابجا میشوند و یا طعمه خود را صید میکنند. بعلت وجود همین مژک ها این تک سلولیها را مژکداران مینامند و نمونه آنها جانوری است بنام پارامسی، زواید سیتوپلاسمی که در سطح خارجی سلولهای پوششی استوانه یی شکل قصبه الریه موجود است و عمل آنها راندن ذرات خارجی و اخلاط بخارج است
غجک. غچک. غیچک. قیچک، سازی است از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ای است و بر سطح آن پوست کشند و به کمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
غجک. غچک. غیچک. قیچک، سازی است از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ای است و بر سطح آن پوست کشند و به کمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند