- عوضی
- دیوانه
معنی عوضی - جستجوی لغت در جدول جو
- عوضی
- اشتباهی
- عوضی
- اشتباهی، نادرست، بدخلق، بدرفتار، نالایق، بی شخصیت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عالم به عروض، کسی که علم عروض می داند، عروض دان
تاوری فتادی، گناه کوچک بخشودنی در دین ترسایی
هندامیک اندامی، نهادی (آلی) منسوب به عضو
ویچستیک، چامه سنج آن که عروض داند عالم عروض
داربویی منسوب به عود برنگ یا به بوی عود: کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل عودی خاک از نبات گشت مهلهل بتاب. (خاقانی)
آمیزش و برابری
عالم علم عروض
Cross, Transversely
крестный , поперечно
gekreuzt, quer
перехресний , поперечно
krzyżowy, poprzecznie
cruzado, transversalmente
cruzado, transversalmente
croisé, transversalement
incrociato, trasversalmente
gekruist, dwars
पार , अनुप्रस्थ रूप से
salib, secara melintang
عابرٌ , بشكلٍ متقاطعٍ
교차의 , 횡적으로
חוצה , באופן רוחבי
横的 , 横向地
交差の , 横断的に
çapraz, çapraz bir şekilde
mseto, kwa njia ya mlalo
ขวาง , ตามขวาง
عبوری , عرضی طور پر
অতিক্রমী , আড়াআড়ি ভাবে
جا به جا، گردیده، ورت
چیزی که به جای چیز دیگر داده شود، بدل، خلف، جانشین