جدول جو
جدول جو

معنی عوضی

عوضی
اشتباهی، نادرست، بدخلق، بدرفتار، نالایق، بی شخصیت
تصویری از عوضی
تصویر عوضی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با عوضی

عوضی

عوضی
منسوب به عوض. آنچه بجای چیز دیگری آید. بدل. (فرهنگ فارسی معین) ، معادل و مساوی. تلافی. (ناظم الاطباء) ، اشتباهی. (فرهنگ فارسی معین) : این کفشهای من عوضی است، یعنی اشتباهی است.
- بچۀ عوضی، به اعتقاد قدما، بچه که جنها او را برده و با بچه ای از بچه های خود تبدیل کرده اند. (از یادداشت مرحوم دهخدا).
- عوضی دیدن، اشتباهی چیزی را دیدن. (فرهنگ فارسی معین).
- عوضی گرفتن، به اشتباه گرفتن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

عودی

عودی
داربویی منسوب به عود برنگ یا به بوی عود: کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل عودی خاک از نبات گشت مهلهل بتاب. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار