جدول جو
جدول جو

معنی عروضی

عروضی
عالم به عروض، کسی که علم عروض می داند، عروض دان
تصویری از عروضی
تصویر عروضی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عروضی

عروضی

عروضی
منسوب است به عروض که از اوزان شعر بحث میکند. (از الانساب سمعانی). رجوع به عروض شود.
- وزن عروضی، وزن کلمه است ازنظر حرکات و سکنات، بدون در نظر گرفتن نوع حرکت، و آن در مقابل وزن صرفی است که در آن نوع حرکت و نیز نوع حرف زائد مورد نظر قرار میگیرد.
، آنکه عروض داند. عالم عروض. (از فرهنگ فارسی معین). عروض دان. و رجوع به عروض شود
لغت نامه دهخدا

عروسی

عروسی
ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، بَیوگانی، طُویْ، طو، عُرُس، زَلِّه، پَیوگانی
عروسی
فرهنگ فارسی عمید

عروسی

عروسی
اروسی جشن زناشویی دامادی زنی ویوتکان بیو سور پیوگانی همسری دختر یا زنی با مردی بیوگانی، جشنی که به هنگام ازدواج بر پا کنند. یا عروسی قریش. مجلس تعزیه ای زنانه که هنوز مراسم آن در میان زنان تهران و برخی از شهرستان ها متداول است و در آن عروسی دختری از قبیله قریش و عروسی فاطمه دختر رسول ص را تجسم دهند
فرهنگ لغت هوشیار

عروسی

عروسی
جشنی که به هنگام ازدواج برپا کنند، همسری دختر یا زنی با مرد
عروسی
فرهنگ فارسی معین

عروضیه

عروضیه
وی زنی ادیب و از اهالی اندلس بود و مولای ابوالمطرف عبدالرحمان بن غلبون کاتب بشمار میرفت. بسبب مهارتی که در فن عروض داشت این نام بر وی نهاده و نام اصلی او به دست فراموشی سپرده شد. او امالی قالی و الکامل مبرد را از حفظ داشت و شرح میگفت. عروضیه در بلنسیه ساکن بود و به سال 450 هَ. ق. در دانیه درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 5 ص 16 از الدر المنثور و نفح الطیب). و رجوع به اعلام النساء شود
لغت نامه دهخدا

عروسی

عروسی
احمد بن موسی بن داود عروسی، ملقب به شهاب الدین. از فضلای مصر بود و در منیه عروس، از توابع منوفیۀ مصر متولد شد و به سال 1208 هَ. ق. درگذشت. او راست: حاشیه علی الملوی علی السمرقندیه، و شرح علی نظم التنویر فی اسقاط التدبیر. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا