جدول جو
جدول جو

معنی عودسازی - جستجوی لغت در جدول جو

عودسازی
زدن عود، نواختن عود، بصدا درآوردن عود، و عود از وسایل طرب بود، رجوع به عود شود:
ز دلها کرده در مجمرفروزی
به وقت عودسازی عودسوزی،
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رودساز
تصویر رودساز
نوازندۀ رود، ساززن، رودزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودسازی
تصویر خودسازی
آماده کردن خود را برای انجام کاری، کنایه از ریاکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عودسوز
تصویر عودسوز
مجمر، بوی سوز، ظرفی که در آن عود می سوزانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودساز
تصویر خودساز
آنکه صورت یا سیرت خود را آراسته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودسوزی
تصویر خودسوزی
خودکشی با آتش
فرهنگ فارسی عمید
(خوَدْ/ خُدْ)
بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی
کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را.
قطره (از آنندراج).
صافتر ز آئینه باشد سینۀ پرجوش ما
بهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما.
اسماعیل ایما (از آنندراج).
هرکه اوقات گرامی صرف خودسازی کند
خانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سوزاندن عود، بر آتش نهادن عود تا بوی خوش دهد، عود سوختن، رجوع به عود سوختن شود:
ز دلها کرده در مجمرفروزی
به وقت عودسازی عودسوزی،
نظامی،
- عودسوزی کردن، سوزاندن عود:
تا شب آنجا نشاط و بازی کرد
عودسوزی و عطرسازی کرد،
نظامی
لغت نامه دهخدا
عمل ساختن کود شیمیایی،
- ماشین کودسازی، ماشینی که کودهای شیمیایی درست می کند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ شِ نَ /نُو)
زنندۀ عود، به صدا درآورندۀ عود، رجوع به عود شود:
نشستند خوبان بربطنواز
یکی عودسوز و یکی عودساز،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ/ خُدْ)
تمطی. تمدد. تمطط. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ)
اشتعال خودبخود. بدون مادۀ اشتعال مشتعل بودن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
کار سندساز. عمل سندساز. جعل سند
لغت نامه دهخدا
(عُ)
عمل عذرساز. حالت و چگونگی عذر ساز. عذرآوری:
پیر چون دید عذرسازی او
کرد رغبت بدلنوازی او.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عِ)
عطاره. (از منتهی الارب). ساختن عطر. عطر و خوشبوی ساختن و با آن دمسازی کردن:
تا شب آنجا نشاط و بازی کرد
عودسوزی و عطرسازی کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
تغنی. نغمه پردازی، قول سازی. ترانه سازی. (یادداشت مؤلف) :
هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
بلبل به نواسازی حافظ به غزل گوئی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از رودساز
تصویر رودساز
سازنده مطرب رامشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصنیف سازی: هر مرغ بدستانی در گلشن شاه آمد بلبل بنواسازی حافظ بغزل گویی. (حافظ. 354)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رودساز
تصویر رودساز
نوازنده، رامشگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عودسوز
تصویر عودسوز
ظرفی که در آن عود می سوزانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودسازی
تصویر خودسازی
تزکیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روسازی
تصویر روسازی
جعل
فرهنگ واژه فارسی سره
خویشتن سازی، تزکیه، تهذیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
Renovation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
rénovation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
Renovierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
पुनर्निर्माण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
ristrutturazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
renowacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
renovatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
реконструкція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
реконструкция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
renovación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
renovação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
পুনর্নির্মাণ
دیکشنری فارسی به بنگالی