جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با رودساز

رودساز

رودساز
سازندۀ رود یعنی نوازندۀ رود، (آنندراج) (انجمن آرا)، سازنده، (جهانگیری) (برهان قاطع)، مطرب، (برهان قاطع)، رودنواز، رودسرای:
بفرمود تا پیش او تاختند
بر رودسازانش بنشاختند،
فردوسی،
پری کی بود رودساز و غزلخوان
کمندافکن و اسب تاز و کمان ور،
فرخی،
می و میوه و رودسازان ز پیش
همی خورد می با کنیزان خویش،
اسدی،
اگر ساز و آز است مر خوش ترا
بت رودساز و می خوشگوار،
ناصرخسرو،
می ننیوشم ز رودسازان نغمه
می نستانم ز میگساران ساغر،
مسعودسعد،
تا به بزم تو منقطع نشود
حلۀ رودساز و مدحت خوان،
مسعودسعد،
گاهی به بزمگاه طرب چشم و گوش تو
زی لحن رودساز و رخ میگسار باد،
مسعودسعد،
ناهیدرودساز بامید بزم تو
دارد بدست جام عصیر اندر آسمان،
سوزنی،
رودسازان همه در کاسۀ سرها بسماع
شربت جان ز ره کاسه گر آمیخته اند،
خاقانی،
با همه نیکویی سرودسرای
رودسازی به رقص چابک پای،
نظامی،
رجوع به رود و رودسرای شود
لغت نامه دهخدا

خودساز

خودساز
آنکه به تهذیب نفس خود کوشد. (یادداشت مؤلف). ج، خودسازان:
هلاک سیل فنایند خانه پردازان
به آب و گل نکنند التفات خودسازان.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خودساز

خودساز
کسی که کلاه خود و مغفر سازد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

عودساز

عودساز
زنندۀ عود، به صدا درآورندۀ عود، رجوع به عود شود:
نشستند خوبان بربطنواز
یکی عودسوز و یکی عودساز،
فردوسی
لغت نامه دهخدا

رصدساز

رصدساز
رصدسازنده. رصدبان. رصددار:
باد از رصدساز بقا تقویم عمرت بی فنا
بر طالعت رب السما احسان والا ریخته.
خاقانی.
و رجوع به رصدبان و رصددان و رَصَدْوَر شود
لغت نامه دهخدا

رودسار

رودسار
کنار رود، ساحل رود، سر رود:
کرده بدرود و فرامش رامش و عشرت تمام
نه هوای رودسار و نه نشاط میگسار،
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا