جدول جو
جدول جو

معنی عواشی - جستجوی لغت در جدول جو

عواشی
(عَ)
شتران و بزان شب چراکننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ابل و غنم که در شب چرا میکنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طواشی
تصویر طواشی
اخته، خواجه سرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حواشی
تصویر حواشی
حاشیه، لبه و کنارۀ چیزی، توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی، نقش و نگار و زینتی که به صورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته می شود، موضوع غیر اصلی و فرعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواشی
تصویر مواشی
چهارپایان، از قبیل گاو، گوسفند و شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوادی
تصویر عوادی
جمع واژۀ عادیه، ویژگی آنچه سرایت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوافی
تصویر عوافی
جمع واژۀ عافیت، تندرستی، صحت، سلامت، زهد، پرهیزکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوالی
تصویر عوالی
عالی ها، بسیار خوب ها، دارای کیفیت خوب، دارای درجه ها یا مرحله های بالاتر، بزرگ ها، مهم ها، رفیع ها، بلندها، جمع واژۀ عالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غواشی
تصویر غواشی
غاشیه ها، روپوش های زین اسب، یون ها، دفنوک ها، جناغ های زین، جمع واژۀ غاشیه
فرهنگ فارسی عمید
ابوبکرمحمد بن ابراهیم نحوی قاضی صدیقی عوامی. او راست کتاب الاصلاح و الافصاح در نحو. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عوان. جمع واژۀ عانی. (منتهی الارب). رجوع به عانی شود، جمع واژۀ عانیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عانیه و عوان شود. عوانی، زنان، بدانجهت که چون شوی بر ایشان ظلم کندکسی به فریاد آنها نرسد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ستمگری و جباری و سختگیری و زجر کردن:
خشم شاه عشق بر جانش نشست
بر عوانی و سیه روئیش بست.
مولوی.
مرد از آن گفته پشیمان شد چنان
کز عوانی ساعت مردن عوان.
مولوی.
رجوع به عوان شود، پاسبانی:
همی کشد ز پس خویشت این جهان که بجوی
گهی به روز عوانی و گه به شب عسسی.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 470)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ستوران پراکنده در چراگاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
والی کرک از قبل ملک ناصر داود از امرای ایوبی. (حبیب السیر ج 1 ص 409)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
خصی. خایه برکنده. اخته. مخنث. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام طایفه ای از طوائف ناحیۀ سرحدی بلوچستان است که مرکب از 130 خانوارند. مردم آن از مردمان فهیم و متمایل بزراعت می باشند. زبان آنان بلوچی و مذهب آنان تسنن است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حاشیه. کرانه و اهل و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). حاشیت: اطراف و حواشی آن بنصرت دین حق... مؤکد گشت. (کلیله و دمنه). و خللی به اوساط و اذناب و اطراف و حواشی آن راه نتوانست یافت. (کلیله و دمنه). حواشی ممالک از سوابق خلل وطوارق زیغ و زلل پاک کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
- عیش رقیق الحواشی، زندگانی خوب و گوارا. (ناظم الاطباء).
، خدمتکاران. (غیاث) (آنندراج) : بر هر یک از سایر بندگان و حواشی خدمتی معین است. (گلستان). و نیز اهل ضیعت ها را بعلت نویسندگان خود و حواشی و خدمتگاران و مرافق و منافع اصحاب خود بمثل این تکلیف کرده اند. (تاریخ قم ص 165)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
دههاست بر سواد مدینه. (منتهی الارب). ضیعه ای است در چهارمیلی مدینه، و گویند در سه میلی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عاشوراء. (ناظم الاطباء). رجوع به عاشوراء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عوادی
تصویر عوادی
عادیه (شتران) سخت دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواشی
تصویر حواشی
کرانه و اهل و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تازی گشته از طاپوچی بی خایه، خواجه سرا خصی خایه برکنده، خواجه سرا خدمتگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوالی
تصویر عوالی
جمع عالیه، بلند ها جمع عالیه بلند از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عواصی
تصویر عواصی
جمع عاصی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عواری
تصویر عواری
جمع عاریه، سینجی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاشی
تصویر عیاشی
جهیک کاری خوشگذرانی اشتغال به عیش و نوش خوشگذرانی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عانی زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد جمع عوانی، جمع عانیه، زنان بندی زنان که چون شوی بر آنان ستم کند کسی به فریاد شان نرسد
فرهنگ لغت هوشیار
زین پوش پوشش زین جناغ دفنوک، جمع غواشی، جامه ای نگارین یا ساده که چون بزرگی از اسب پیاده می شد بر زین می پوشیدند، قیامت رستاخیز. یا غاشیه بر دوش کشیدن، اطاعت کردن، یا غاشیه زیر بغل کشیدن، اطاعت کردن امتثال نمودن،، جمع غاشیه، پرده ها چادر ها دفنوک ها زین پوش ها بیهوش کنندگان بیماری های اندرون
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماشیه، چار پایان چار پایان بار کش پسویک جمع ماشیه: چارپایان مانند گاو گوسفند شتر، مالیات چارپا مالیاتی که بگاو و استر و خر تعلق میگیرد مواشیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواشی
تصویر طواشی
((طَ))
اخته، خایه کشیده، خواجه سرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواشی
تصویر مواشی
((مَ))
جمع ماشیه، ستور و چارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غواشی
تصویر غواشی
((غَ))
جمع غاشیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عوالی
تصویر عوالی
((عَ))
جمع عالیه. بلندی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حواشی
تصویر حواشی
((حَ))
جمع حاشیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حواشی
تصویر حواشی
پیرامون، کناره ها
فرهنگ واژه فارسی سره
عمومی
دیکشنری اردو به فارسی