برگردنده از راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برگشته از قصد و هدف، و آن فعول بمعنای فاعل است. (از اقرب الموارد). ستیهنده. (دهار). ستیزنده و گمراه. (غیاث اللغات) : روزگار عنود و دهر کنود به مساوفت و محاسدت به رگ گردن بایستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 449). چون تو چشم دل نداری ای عنود که نمی دانی تو هیزم را ز عود. مولوی. گفت امّید من از تو این نبود که دهی دختر به بیگانه عنود. مولوی. فرصت آن پشّه راندن هم نبود از نهیب حملۀ گرگ عنود. مولوی. ، ابر بسیارباران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ابربسیارباران که بازنمی ایستد. (از اقرب الموارد) ، تیر که فایز برآید بر جهت سایر تیرها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تیری که در جهتی غیر از جهت سایر تیرها، فایز خارج شود. (از اقرب الموارد) ، شتر مادۀ بگوشه چرنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ماده شتر بگوشه ای چرنده و تنهاچرنده. (ناظم الاطباء). ج، عند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
برگردنده از راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برگشته از قصد و هدف، و آن فعول بمعنای فاعل است. (از اقرب الموارد). ستیهنده. (دهار). ستیزنده و گمراه. (غیاث اللغات) : روزگار عنود و دهر کنود به مساوفت و محاسدت به رگ گردن بایستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 449). چون تو چشم دل نداری ای عنود که نمی دانی تو هیزم را ز عود. مولوی. گفت امّید من از تو این نبود که دهی دختر به بیگانه عنود. مولوی. فرصت آن پشّه راندن هم نبود از نهیب حملۀ گرگ عنود. مولوی. ، ابر بسیارباران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ابربسیارباران که بازنمی ایستد. (از اقرب الموارد) ، تیر که فایز برآید بر جهت سایر تیرها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تیری که در جهتی غیر از جهت سایر تیرها، فایز خارج شود. (از اقرب الموارد) ، شتر مادۀ بگوشه چرنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ماده شتر بگوشه ای چرنده و تنهاچرنده. (ناظم الاطباء). ج، عُنُد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
برگردیدن از راه و میل کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). عدول کردن و برگشتن از راه. (از اقرب الموارد) ، روان گردیدن خون چندانکه خشک نگردد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). جاری شدن خون از رگ و التیام نیافتن رگ. (از اقرب الموارد) ، تنها چریدن ناقه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). در گوشه ای تنها چریدن ماده شتر. (از ناظم الاطباء) ، دیده و دانسته بازگردیدن از حق، و برخلاف حق کاری کردن، و رد کردن حق را و به باطل ستهیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مخالفت با حق و آن را دانسته رد کردن. (از اقرب الموارد) : والی آن بقعه در کفر و کنود غالی است و به نخوت طغیان و عنود متعالی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 354)
برگردیدن از راه و میل کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). عدول کردن و برگشتن از راه. (از اقرب الموارد) ، روان گردیدن خون چندانکه خشک نگردد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). جاری شدن خون از رگ و التیام نیافتن رگ. (از اقرب الموارد) ، تنها چریدن ناقه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). در گوشه ای تنها چریدن ماده شتر. (از ناظم الاطباء) ، دیده و دانسته بازگردیدن از حق، و برخلاف حق کاری کردن، و رد کردن حق را و به باطل ستهیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مخالفت با حق و آن را دانسته رد کردن. (از اقرب الموارد) : والی آن بقعه در کفر و کنود غالی است و به نخوت طغیان و عنود متعالی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 354)
جمع واژۀ عناق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عناق شود. - امثال: العنوق بعد العنوق، مثلی است که در تنگ حالی بعد فراخ حالی آرند. رجوع به عناق شود
جَمعِ واژۀ عَناق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عناق شود. - امثال: العنوق بعد العنوق، مثلی است که در تنگ حالی بعدِ فراخ حالی آرند. رجوع به عناق شود
برآورش. اسم مصدر است. (منتهی الارب) (آنندراج). اخراج و برآوردگی و برآورش. (ناظم الاطباء). اسم است از ’عنا الشی ٔ’، یعنی ظاهرکردن. (از اقرب الموارد) ، غلبه و قهر و چیرگی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: فتحت مکه عنوهً، فتح کرده شد مکه بطور قهر و غلبه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، مودت و دوستی، از اضداد است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: فتح البلد عنوهً، یعنی شهر به اجبار و قهر یا به صلح فتح شد. (از اقرب الموارد)
برآورش. اسم مصدر است. (منتهی الارب) (آنندراج). اخراج و برآوردگی و برآورش. (ناظم الاطباء). اسم است از ’عنا الشی ٔ’، یعنی ظاهرکردن. (از اقرب الموارد) ، غلبه و قهر و چیرگی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: فتحت مکه عنوهً، فتح کرده شد مکه بطور قهر و غلبه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، مودت و دوستی، از اضداد است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: فتح البلد عنوهً، یعنی شهر به اجبار و قهر یا به صلح فتح شد. (از اقرب الموارد)