معنی انوک - فرهنگ فارسی عمید
معنی انوک
- انوک
- ساده لوح، احمق، کودن، کم خرد، ابله، کاغه، شیشه گردن، کردنگ، خل، گردنگل، دنگل، کهسله، دبنگ، نابخرد، لاده، غمر، ریش کاو، کم عقل، خام ریش، چل، تپنکوز، غتفره، سبک رای، تاریک مغز، بی عقل، کانا، گول، فغاک، خرطبع، بدخرد، دنگ
تصویر انوک
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با انوک
انوک
- انوک
- گول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابله. (المصادر زوزنی). احمق. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). ج، نَوکی ̍، نوک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
اندک
- اندک
- کم، قلیل، قطره، چیزکم کم مقابل بیش بسیار، کوتاه: مدتی اندک
فرهنگ لغت هوشیار