جدول جو
جدول جو

معنی عنعنات - جستجوی لغت در جدول جو

عنعنات
(عَ عَ)
جمع واژۀ عنعنه. رجوع به عنعنه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نعناع
تصویر نعناع
(دخترانه)
نعنا، گیاهی کاشتنی و خوشبو
فرهنگ نامهای ایرانی
همزه را مانند عین تلفظ کردن چنان که به جای «انّ» «عنّ» تلفظ کنند، کلمۀ «عن فلان» را در روایت تکرار کردن، نقل حدیث یا روایت از قول چند تن به ترتیب، چنان که گویند روایت کرد فلان از فلان، شرح و بیان مفاخر اجدادی به طریق تسلسل و ترتیب
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع تکرار حرفی پیش از حرف روی یا حرف دیگر قافیه که اگر از آن صرف نظر کنند عیب و نقصی در شعر پیدا نمی شود، برای مثال چشم بدت دور ای بدیع شمایل / یار من شمع جمع و شاه قبایل ی جلوه کنان می روی و بازمی آیی / سرو نباشد بدین صفت متمایل (سعدی۲ - ۴۷۹)، که در آن «ی» ماقبل لام را الزام کرده است، رنجانیدن، به رنج انداختن، کسی را در کار دشوار افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعمات
تصویر نعمات
نعمت ها، احسان ها، نیکی ها، بهره ها، مال ها، روزی ها، خوشی ها، جمع واژۀ نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعناع
تصویر نعناع
گیاهی با برگ های بیضی و دندانه دار، ساقه های بلند و گل های ریز سرخ یا بنفش که از سبزی های خوردنی است و عطر مخصوصی دارد. خشک کردۀ آن در بعضی از غذاها به کار می رود. ضد نفخ و ضد قی و محرک است. از برگ آن اسانسی می گیرند که در طب و عطرسازی استعمال می شود. ریشه یا پاجوش های آن را می کارند و سه یا چهار سال دوام دارد، پونۀ باغی، پودنۀ باغی
فرهنگ فارسی عمید
(عِ دی یا)
جمع واژۀ عندیه. (اصطلاح تصوف) افکاری است که در دل قرار گیرد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا)
خوبروی گردیدن چنانکه سزاوار وصف باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دوتا شدن چوب بی شکستگی ظاهر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رنجانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پدیدار شدن چیزی. (ازاقرب الموارد) ، قادر و توانا نمودن: اعور لک الصید، ای امکنک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قادر و توانا نمودن. (آنندراج). توانا ساختن کسی را بر آنچه در طلب آن است 0. کل ما طلبته فامکنک فقد اعورک. (از اقرب الموارد) ، برهنه شدن جایی از سوار چنانک بر وی زخم توان زدن. (تاج المصادر بیهقی). آشکار شدن جایی از سوار آنچنان که بشود بر وی طعن زد: اعور الفارس، بدا فیه موضع خلل للطعن. (ازاقرب الموارد). اعور الفارس، اذا بدا فیه موضع خلل للضرب. (منتهی الارب) : ’له الشده الاولی اذا القرن اعورا’. (از اقرب الموارد) ، بعاریت دادن کسی را چیزی و عاریت گرفتن: اعاره و اعار منه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی را بکسی بعاریه دادن: اعاره الشی ٔ و منه اعارهً، اعطاه ایاه عاریه. (از اقرب الموارد) ، باترس شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آشکار شدن عورت یعنی جای مخافه. یقال: ’اعور منزلک’. (از اقرب الموارد) ، پدید آمدن خللی درحصن چنانک بدو در توان شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ)
جمع واژۀ عرضنه. (ناظم الاطباء). رجوع به عرضنه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عدانه. (ناظم الاطباء). رجوع به عدانه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عفونت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عفونت و عفونه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
عنکبوت و تننده. (ناظم الاطباء). رجوع به عنکبوت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَعْ عُ)
جمع واژۀ تنعم. عیش و عشرتها. (غیاث اللغات). رجوع به تنعم و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(عُ کَ)
رجوع به عنانی شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عانه، رجوع به عانه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ نَ)
موضعی است در حرم مکه از نصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جمع واژۀ عنایت. عنایتها و لطفها و احسانها. (ناظم الاطباء) : امداد و عنایات از رسم مألوف نقصان نپذیرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 164).
اینهمه گفتیم لیک اندر بسیچ
بی عنایات خدا هیچیم هیچ.
مولوی.
رجوع به عنایت و عنایه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تثنیۀ عنان. دو رگ پشت. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به عنان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنعمات
تصویر تنعمات
جمع تنعم
فرهنگ لغت هوشیار
بد بو شدن، بد بویی گندیدگی تعفن. توضیح گندیدگی و آلودگی و چرکینی زخمها و ورمها و دیگر ضایعات اندام های داخلی یا خارجی بدن و آن بر اثر تهاجم و غلبه میکربهای مختلف در انساج مختلف حاصل می شود. یا رفع عفونت کردن، ضد عفونی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عنوان، برنام ها سر نامه ها نشانی ها آغاز دفتر و کتاب دیباچه، آغازنامه سرنامه، آنچه در آغاز نامه یا در پشت پاکت نویسند، نشانی آدرس، جمع عناوین عنوانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبات
تصویر عنکبات
مونث عنکبوت تنند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عندیات
تصویر عندیات
افکاری که در دل قرار گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نونات
تصویر نونات
جمع نون، واتن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمات
تصویر نعمات
جمع نعمه، شیدان ها پلاو ها جمع نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
عین گویی همزه تازی راعین کردن در زبان مردم تمیم تلفظ کردن همزه مانند عین، تکرار کردن عن فلان در روایت نقل کردن حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا: حدیث کرد (روایت کرد) فلان از فلان از فلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنانات
تصویر کنانات
جمع کنانه، ترکش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعات
تصویر انعات
خوبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعنات
تصویر اعنات
رنجانیدن، دشوار انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نانوک بینه (گویش گیلکی) پذور گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سر دسته تیره نعناعیان میباشد و جزو سبزیهای خوراکی است. این گیاه دارای تمام اسانس ها و خواص پودنه است و برگهایش کرک کمتری دارند ولی بریدگیهای کنار برگهای آن بیشتر از پودنه و اسانس آن نیز از پودنه ملایم تر است. این گیاه همه آثار نیرو دهنده و با دشکن وخلط آور پودنه را داراست. از این گیاه اسانسی بنام مانتول استخراج میکنند که جهت خوشبو کردن داروها و برخی آب نباتها و شیرینی ها بکارمیرود. علاوه برین در معالجه التهابات مخاط بینی و گلو و دهان اسانس مزبور مورد استعمال دارد. از انساج نعناع نوعی کافور قابل تبلور نیز بدست میاورند که مانند کافور معمولی بکار میرود. دم کرده برگ نعناع را جهت تقویت و رفع نفخ معده و روده مصرف میکنند. برگهای خشک و نرم شده نعناع جهت خوشبو کردن ماست و دوغ و سرخ شده آن در روغن که بنام نعنا داغ موسوم است جهت خوشبو کردن برخی آش ها بکار میرود لمام نعناسبز مشی نعنع راقوته. یا نعنای آبی. نعنای وحشی، پودنه، نعنای قرمز. یا نعنای طبی. سوسنبر. یا نعنای قرمز. گونه ای نعناع که در لبه رودخانه ها و در جریان آبهای ملایم و کم عمق میروید و چون برگهایش قرمز رنگند باین نام موسوم است نعنای آبی. یا نعنای فلفی. سوسنبر. یا نعنای وحشی. پودنه، گونه ای نعناع که در کنار نهرها میروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعنات
تصویر اعنات
((اِ))
رنجانیدن، به رنج انداختن، کسی را در کاری دشوار افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنعنه
تصویر عنعنه
((عَ عَ نَ یا نِ))
تلفظ کردن همزه مانند عین، نقل حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نعناع
تصویر نعناع
((نَ))
گیاهی است از تیره دو لپه ای های پیوسته گلبرگ که سردسته تیره نعناعیان می باشد و جز سبزی های خوراکی است. این گیاه همه آثار نیرو دهنده و باد شکن و خلط آور را دارا است
نعناع داغ زیاد کردن: نعناع داغ چیزی را زیاد کردن کنایه از چیزی را زیاد بزرگ و مهم جلوه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نعمات
تصویر نعمات
((نِ عَ))
جمع نعمت
فرهنگ فارسی معین