جدول جو
جدول جو

معنی عنعنه

عنعنه
همزه را مانند عین تلفظ کردن چنان که به جای «انّ» «عنّ» تلفظ کنند، کلمۀ «عن فلان» را در روایت تکرار کردن، نقل حدیث یا روایت از قول چند تن به ترتیب، چنان که گویند روایت کرد فلان از فلان، شرح و بیان مفاخر اجدادی به طریق تسلسل و ترتیب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عنعنه

عنعنه

عنعنه
عین گویی همزه تازی راعین کردن در زبان مردم تمیم تلفظ کردن همزه مانند عین، تکرار کردن عن فلان در روایت نقل کردن حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا: حدیث کرد (روایت کرد) فلان از فلان از فلان
فرهنگ لغت هوشیار

عنعنه

عنعنه
تلفظ کردن همزه مانند عین، نقل حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا
عنعنه
فرهنگ فارسی معین

عنعنه

عنعنه
موجود بودن ’عنعنه’ در کلام شخص. (از اقرب الموارد). رجوع به عنعنه شود، تکرار کردن ’عن فلان’ در روایت. نقل کردن حدیث و روایت از چند تن، بترتیب از پایین به بالا. (از فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد) : علی التخصیص در ایام مغول که همگنان را به عنعنه مفهوم و مصور و مشاهده معلوم و مقرر است. (جامعالتواریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا

عنعنه

عنعنه
همزه راعین گردانیدن در لفظ، و آن در زبان بنی تمیم باشد، چنانکه بجای ’أن’، ’عن’ تلفظ کنند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

عنینه

عنینه
مؤنث عنین، یعنی زن که او را مرد نباید و نزدیکی مردان را نخواهد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عنین شود
لغت نامه دهخدا

عنینه

عنینه
نامردی و عدم توانایی بر نزدیکی زنان. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عنونه

عنونه
دیباچۀ کتاب نوشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). عنوان نوشتن برای کتاب و نامه. (از اقرب الموارد). رجوع به عِنوان شود
لغت نامه دهخدا