رنجانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پدیدار شدن چیزی. (ازاقرب الموارد) ، قادر و توانا نمودن: اعور لک الصید، ای امکنک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قادر و توانا نمودن. (آنندراج). توانا ساختن کسی را بر آنچه در طلب آن است 0. کل ما طلبته فامکنک فقد اعورک. (از اقرب الموارد) ، برهنه شدن جایی از سوار چنانک بر وی زخم توان زدن. (تاج المصادر بیهقی). آشکار شدن جایی از سوار آنچنان که بشود بر وی طعن زد: اعور الفارس، بدا فیه موضع خلل للطعن. (ازاقرب الموارد). اعور الفارس، اذا بدا فیه موضع خلل للضرب. (منتهی الارب) : ’له الشده الاولی اذا القرن اعورا’. (از اقرب الموارد) ، بعاریت دادن کسی را چیزی و عاریت گرفتن: اعاره و اعار منه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی را بکسی بعاریه دادن: اعاره الشی ٔ و منه اعارهً، اعطاه ایاه عاریه. (از اقرب الموارد) ، باترس شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آشکار شدن عورت یعنی جای مخافه. یقال: ’اعور منزلک’. (از اقرب الموارد) ، پدید آمدن خللی درحصن چنانک بدو در توان شدن. (تاج المصادر بیهقی)