همزه را مانند عین تلفظ کردن چنان که به جای «انّ» «عنّ» تلفظ کنند، کلمۀ «عن فلان» را در روایت تکرار کردن، نقل حدیث یا روایت از قول چند تن به ترتیب، چنان که گویند روایت کرد فلان از فلان، شرح و بیان مفاخر اجدادی به طریق تسلسل و ترتیب
همزه را مانند عین تلفظ کردن چنان که به جای «اَنَّ» «عَنَّ» تلفظ کنند، کلمۀ «عن فلان» را در روایت تکرار کردن، نقل حدیث یا روایت از قول چند تن به ترتیب، چنان که گویند روایت کرد فلان از فلان، شرح و بیان مفاخر اجدادی به طریق تسلسل و ترتیب
آوازه، جلال وشکوه، کرّ و فرّ، برای مثال گرگ بیچاره اگرچه گرسنه ست / متهم باشد که او در طنطنه ست (مولوی - ۲۹۳)، صدا کردن پشه، تشت، زنگ و مانند آن، صدای تار و تنبور، بانگ رود، بربط و مانند آن
آوازه، جلال وشکوه، کرّ و فرّ، برای مِثال گرگ بیچاره اگرچه گرسنه ست / متهم باشد که او در طنطنه ست (مولوی - ۲۹۳)، صدا کردن پشه، تشت، زنگ و مانند آن، صدای تار و تنبور، بانگ رود، بربط و مانند آن
شهر کوچکی است از اعمال اصفهان، در بیست فرسخی اصفهان واقع است و بدان منسوبند: حسین بن ابراهیم ملقب به ذواللسانین و ابوالفتح محمد بن علی متوفی 497 هجری قمری که هر دو از ادیبانند. (از معجم البلدان). رجوع به نطنز شود
شهر کوچکی است از اعمال اصفهان، در بیست فرسخی اصفهان واقع است و بدان منسوبند: حسین بن ابراهیم ملقب به ذواللسانین و ابوالفتح محمد بن علی متوفی 497 هجری قمری که هر دو از ادیبانند. (از معجم البلدان). رجوع به نطنز شود
عیط عیط گفتن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). نعره زدن و غوغا. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به عیط شود، ’عاط عاط’ گفتن گرگ و ذئب را. (از اقرب الموارد). و رجوع به عاط عاط شود
عیط عیط گفتن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). نعره زدن و غوغا. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به عیط شود، ’عاط عاط’ گفتن گرگ و ذئب را. (از اقرب الموارد). و رجوع به عاط عاط شود
پیاپی آواز کردن در حرب و جز آن، یابا هم آمیختن قوم در آن، یا حکایت آواز بی باکان چون بر قومی چیره شوند و گویند عیط عیط. (از منتهی الارب). تتابع آوازها و درهم آمیختن آنها در جنگ و غیرجنگ، و گویند آن حکایت صوت اشخاص بی باک است که چون بر قومی غلبه کنند گویند ’عیط عیط’. (از اقرب الموارد)
پیاپی آواز کردن در حرب و جز آن، یابا هم آمیختن قوم در آن، یا حکایت آواز بی باکان چون بر قومی چیره شوند و گویند عیط عیط. (از منتهی الارب). تتابع آوازها و درهم آمیختن آنها در جنگ و غیرجنگ، و گویند آن حکایت صوت اشخاص بی باک است که چون بر قومی غلبه کنند گویند ’عیط عیط’. (از اقرب الموارد)
همزه راعین گردانیدن در لفظ، و آن در زبان بنی تمیم باشد، چنانکه بجای ’أن’، ’عن’ تلفظ کنند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
همزه راعین گردانیدن در لفظ، و آن در زبان بنی تمیم باشد، چنانکه بجای ’أن’، ’عن’ تلفظ کنند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
موجود بودن ’عنعنه’ در کلام شخص. (از اقرب الموارد). رجوع به عنعنه شود، تکرار کردن ’عن فلان’ در روایت. نقل کردن حدیث و روایت از چند تن، بترتیب از پایین به بالا. (از فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد) : علی التخصیص در ایام مغول که همگنان را به عنعنه مفهوم و مصور و مشاهده معلوم و مقرر است. (جامعالتواریخ رشیدی)
موجود بودن ’عنعنه’ در کلام شخص. (از اقرب الموارد). رجوع به عنعنه شود، تکرار کردن ’عن فلان’ در روایت. نقل کردن حدیث و روایت از چند تن، بترتیب از پایین به بالا. (از فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد) : علی التخصیص در ایام مغول که همگنان را به عنعنه مفهوم و مصور و مشاهده معلوم و مقرر است. (جامعالتواریخ رشیدی)
فرقه ای از یهود بوده اند منسوب به عنان رأس الجالوت که نسب او به چهل و چهار واسطه به داود پیغمبر (ع) میرسید. رجوع به آثارالباقیۀ بیرونی چ ساخائو ص 58 شود
فرقه ای از یهود بوده اند منسوب به عنان رأس الجالوت که نسب او به چهل و چهار واسطه به داود پیغمبر (ع) میرسید. رجوع به آثارالباقیۀ بیرونی چ ساخائو ص 58 شود
عین گویی همزه تازی راعین کردن در زبان مردم تمیم تلفظ کردن همزه مانند عین، تکرار کردن عن فلان در روایت نقل کردن حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا: حدیث کرد (روایت کرد) فلان از فلان از فلان
عین گویی همزه تازی راعین کردن در زبان مردم تمیم تلفظ کردن همزه مانند عین، تکرار کردن عن فلان در روایت نقل کردن حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا: حدیث کرد (روایت کرد) فلان از فلان از فلان