چوبی که برای هموار ساختن چین و چروک جامه به کار می بردند، برای مثال پیری کجا برد ز تو گرمابه و گلاب / خیره مده گلیم کهن را به جندره (ناصرخسرو۱ - ۴۳۰)
چوبی که برای هموار ساختن چین و چروک جامه به کار می بردند، برای مِثال پیری کجا برد ز تو گرمابه و گلاب / خیره مده گلیمِ کهن را به جندره (ناصرخسرو۱ - ۴۳۰)
لغتی است عبری بمعنای اجتماع و محفل. (از اقرب الموارد). - عید عنصره، در نزد نصاری، یادبود حلول روح القدس است بر تلامیذ، و آن بفاصله پنجاه روز پس از عید فصح قراردارد و در نزد یهود یادبود نزول شریعت است بر آنها به دست موسی پیغامبر، در طور سیناء. (از اقرب الموارد). عنصره، نام روز بیست وچهارم حزیران است و در آن روز یحیی بن زکریا متولد شده و در آخر این روز خدای تعالی برای یوشعبن نون حبس شمس فرمود و آن از اعیاد نصاری بحساب می آید. (از ابن خلکان). عیدی است یهودیان را که پنجاه روز پس از عید فطیر واقع میشود. (از ناظم الاطباء)
لغتی است عبری بمعنای اجتماع و محفل. (از اقرب الموارد). - عید عنصره، در نزد نصاری، یادبود حلول روح القدس است بر تلامیذ، و آن بفاصله پنجاه روز پس از عید فصح قراردارد و در نزد یهود یادبود نزول شریعت است بر آنها به دست موسی پیغامبر، در طور سیناء. (از اقرب الموارد). عنصره، نام روز بیست وچهارم حزیران است و در آن روز یحیی بن زکریا متولد شده و در آخر این روز خدای تعالی برای یوشعبن نون حبس شمس فرمود و آن از اعیاد نصاری بحساب می آید. (از ابن خلکان). عیدی است یهودیان را که پنجاه روز پس از عید فطیر واقع میشود. (از ناظم الاطباء)
گروهی از سوفسطائیه اند که ثبوت حقایق را انکار دارند، و حقایق اشیاء را تابع اعتقادات شمارند و گویند اگر شیئی را جوهرپنداریم جوهر است و اگر عرض بدانیم عرض است و اگر معتقد شویم که حادث است حادث می باشد. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی) (از کشاف اصطلاحات الفنون)
گروهی از سوفسطائیه اند که ثبوت حقایق را انکار دارند، و حقایق اشیاء را تابع اعتقادات شمارند و گویند اگر شیئی را جوهرپنداریم جوهر است و اگر عرض بدانیم عرض است و اگر معتقد شویم که حادث است حادث می باشد. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی) (از کشاف اصطلاحات الفنون)
دراز کردن هر دو لب و درپیچیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراز کردن هر دو لب و برگرداندن آنها و صدا برآوردن. (از اقرب الموارد). و این مخصوص لب است کما اینکه زنجره اختصاص به زدن انگشت دارد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
دراز کردن هر دو لب و درپیچیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراز کردن هر دو لب و برگرداندن آنها و صدا برآوردن. (از اقرب الموارد). و این مخصوص لب است کما اینکه زنجره اختصاص به زدن انگشت دارد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
ابن شدادبن عمرو بن معاویه بن قراد عبسی. مشهورترین سواران عرب در جاهلیت بود و از شعرای درجۀ اول نیز به شمار می رفت. اصل او از نجد و مادرش زبیبه نام داشت و از اهالی حبشه بود، لذا چهرۀ عنتره بسیاهی می رفت. وی به عزت نفس، حلم و بردباری شهرت داشت. او را عشق و محبتی وافر نسبت به دخترعمش ’عبله’ بوده است، بطوریکه در تمام قصایدش وی را یاد کرده است. در جوانی با امری ءالقیس شاعر ملاقات کرد. و نیز در جنگ داحس و غبراء شرکت داشت. او را عمری طولانی بود و در حدود سال 22 قبل از هجرت به دست الاسد الرهیص یا جبار بن عمرو طایی کشته شد. عنتره دارای اشعاری نغز و نیکو است و دیوان شعری به وی نسبت میدهند که بیشتر اشعار آن جعلی است. و نیز داستان عنتره که تخیلی است از وی، نزد عرب مشهوراست و فرنگی ها آن را از شاهکارهای ادبیات عرب دانسته اند و به زبانهای آلمانی و فرانسوی ترجمه شده است. ولی گویندۀ داستان شناخته نیست. نام او را ’عنتربن شداد...’ نیز گفته اند. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: الاغانی ج 8 ص 237. خزانهالادب بغدادی ج 1ص 62. آداب اللغه العربیه ج 1 ص 117. الشعر و الشعراء ص 75. جمهره اشعار العرب ص 93. نام عنتر در ادبیات فارسی نیز بسیار به کار رفته است و چه بسا که با نام عمرو همراه است که اشاره به عمرو بن عبدود است، و وی یکی دیگر از شجاعان عرب بشمار می رفت: مبارزانی بر تیغ او بتیغ گذاشت که هر یکی را صد بنده بود چون عنتر. فرخی. دگر شجاعت گویی چو او نه عنتر بود نه عمرو بود و نه معن و نه مالک اشتر. عنصری. ولید و حارث و بوجهل و عتبه و شیبه کجاست آصف و کو ذوالخمار و کو عنتر. ناصرخسرو. گردن به طاعت نز گزافه داد عمرو و عنترش برخوان اگر نه بیهشی آثار فتح خیبرش. ناصرخسرو. رجوع به عمرو بن عبدودبن ... شود
ابن شدادبن عمرو بن معاویه بن قراد عبسی. مشهورترین سواران عرب در جاهلیت بود و از شعرای درجۀ اول نیز به شمار می رفت. اصل او از نجد و مادرش زبیبه نام داشت و از اهالی حبشه بود، لذا چهرۀ عنتره بسیاهی می رفت. وی به عزت نفس، حلم و بردباری شهرت داشت. او را عشق و محبتی وافر نسبت به دخترعمش ’عبله’ بوده است، بطوریکه در تمام قصایدش وی را یاد کرده است. در جوانی با امری ءالقیس شاعر ملاقات کرد. و نیز در جنگ داحس و غبراء شرکت داشت. او را عمری طولانی بود و در حدود سال 22 قبل از هجرت به دست الاسد الرهیص یا جبار بن عمرو طایی کشته شد. عنتره دارای اشعاری نغز و نیکو است و دیوان شعری به وی نسبت میدهند که بیشتر اشعار آن جعلی است. و نیز داستان عنتره که تخیلی است از وی، نزد عرب مشهوراست و فرنگی ها آن را از شاهکارهای ادبیات عرب دانسته اند و به زبانهای آلمانی و فرانسوی ترجمه شده است. ولی گویندۀ داستان شناخته نیست. نام او را ’عنتربن شداد...’ نیز گفته اند. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: الاغانی ج 8 ص 237. خزانهالادب بغدادی ج 1ص 62. آداب اللغه العربیه ج 1 ص 117. الشعر و الشعراء ص 75. جمهره اشعار العرب ص 93. نام عنتر در ادبیات فارسی نیز بسیار به کار رفته است و چه بسا که با نام عمرو همراه است که اشاره به عمرو بن عبدود است، و وی یکی دیگر از شجاعان عرب بشمار می رفت: مبارزانی بر تیغ او بتیغ گذاشت که هر یکی را صد بنده بود چون عنتر. فرخی. دگر شجاعت گویی چو او نه عنتر بود نه عمرو بود و نه معن و نه مالک اشتر. عنصری. ولید و حارث و بوجهل و عتبه و شیبه کجاست آصف و کو ذوالخمار و کو عنتر. ناصرخسرو. گردن به طاعت نز گزافه داد عمرو و عنترش برخوان اگر نه بیهشی آثار فتح خیبرش. ناصرخسرو. رجوع به عمرو بن عبدودبن ... شود
یک دانه عنبر. (از اقرب الموارد). یک قطعه عنبر: یعلی بن منبه که عامل یمن بود نامه ای نوشت به عمر بن الخطاب که مردی عنبرهای بر کنار دریا یافته است، حکم آن چیست ؟ عمر به جواب بازنوشت که آن سببی است از سببهای خدای و در آن و در هرچه از دریا بیرون آید خمس واجب است. (تاریخ قم ص 169) ، سختی سرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : عنبرهالشتاء، سختی زمستان. (از اقرب الموارد) ، مردم خالص النسب از قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - عنبرهالقدر، پیاز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
یک دانه عنبر. (از اقرب الموارد). یک قطعه عنبر: یعلی بن منبه که عامل یمن بود نامه ای نوشت به عمر بن الخطاب که مردی عنبرهای بر کنار دریا یافته است، حکم آن چیست ؟ عمر به جواب بازنوشت که آن سببی است از سببهای خدای و در آن و در هرچه از دریا بیرون آید خمس واجب است. (تاریخ قم ص 169) ، سختی سرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : عنبرهالشتاء، سختی زمستان. (از اقرب الموارد) ، مردم خالص النسب از قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - عنبرهالقدر، پیاز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
بناز و تبختر راه رفتن. صفت آن غندور و غندوره می آید. (از منجد الطلاب). نوعی راه رفتن با تکبر و تبختر: تغندر الغلام مشی الغندره، و هی مشیه فیها تبختر و خیلاء. (دزی ج 2 ص 229) ، حالت شخص غندور (جوان ظاهرساز و خوشگذران و احمق). رجوع به دزی ج 2 ص 229 و غندور شود
بناز و تبختر راه رفتن. صفت آن غَندور و غَندورَه می آید. (از منجد الطلاب). نوعی راه رفتن با تکبر و تبختر: تغندر الغلام مشی الغندره، و هی مشیه فیها تبختر و خیلاء. (دزی ج 2 ص 229) ، حالت شخص غندور (جوان ظاهرساز و خوشگذران و احمق). رجوع به دزی ج 2 ص 229 و غَندور شود
نوعی از سقرلات کم بها: و سمور ولندره نیز بتحویل صاحب جمع خزانه عامره مقرر است، لباسی بوده مانند بارانی، دوخته ای از پارچه و چرم که روپوش کجاوه و امثال آن می کرده اند
نوعی از سقرلات کم بها: و سمور ولندره نیز بتحویل صاحب جمع خزانه عامره مقرر است، لباسی بوده مانند بارانی، دوخته ای از پارچه و چرم که روپوش کجاوه و امثال آن می کرده اند
روغن غان، پیگال پیمانه بزرگ سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون. حرامزاده
روغن غان، پیگال پیمانه بزرگ سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون. حرامزاده