حصین بن یزید بن شداد بن قنان حارثی، ملقب به ذوالغصه صد سال ریاست بنی حرث بن کعب را بعهده داشت. وی صاحب روز مشهوری است در میان اعراب که در آن جنگی میان بنی الحارث و بنی عامر در گرفت ودو طرف بسیار کشته دادند. (لباب الانساب) (المرصع)
حصین بن یزید بن شداد بن قنان حارثی، ملقب به ذوالغصه صد سال ریاست بنی حرث بن کعب را بعهده داشت. وی صاحب روز مشهوری است در میان اعراب که در آن جنگی میان بنی الحارث و بنی عامر در گرفت ودو طرف بسیار کشته دادند. (لباب الانساب) (المرصع)
منسوب است به عمان که از بلاد بحری است در پایین بصره. (از انساب سمعانی) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). منسوب به عمان که در دریای هند و جنوب شرقی جزیره العرب قرار دارد. رجوع به عمان شود. - لیموی عمانی، لیموترشی است که از سرزمین عمان آرند، وریزتر و نازکتر و لطیف تر از لیموی سایر نواحی است منسوب به دریای عمان. رجوع به عمان (بحر...) شود. - درّ عمانی، دری که از دریای عمان صید شود و در نیکی شهرت دارد
منسوب است به عمان که از بلاد بحری است در پایین بصره. (از انساب سمعانی) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). منسوب به عمان که در دریای هند و جنوب شرقی جزیره العرب قرار دارد. رجوع به عُمان شود. - لیموی عمانی، لیموترشی است که از سرزمین عمان آرند، وریزتر و نازکتر و لطیف تر از لیموی سایر نواحی است منسوب به دریای عمان. رجوع به عمان (بحر...) شود. - درّ عمانی، دری که از دریای عمان صید شود و در نیکی شهرت دارد
حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی. ملقب به حذاء و معروف به عمانی و ابن عقیل و ابن ابی عقیل، مکنی به ابومحمد. از بزرگان امامیه و متکلمان شیعۀ اثناعشری قرن چهارم هجری. رجوع به ’ابن ابی عقیل’ و ’حسن عمانی’ و مآخذ ذیل شود: ریحانه الادب ج 5 ص 234، أمل الاّمل، هدیه الاحباب ص 46 و روضات الجنات ص 168 غطریف عمانی، مکنی به ابوهارون. محدث بود و از ابوالشعثاء و ابن عباس روایت کرده است. و حکم بن أبان عدنی (عبدی) از وی روایت کند. (از معجم البلدان) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151). رجوع به ابوهارون (الغطریف...) شود
حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی. ملقب به حذاء و معروف به عمانی و ابن عقیل و ابن ابی عقیل، مکنی به ابومحمد. از بزرگان امامیه و متکلمان شیعۀ اثناعشری قرن چهارم هجری. رجوع به ’ابن ابی عقیل’ و ’حسن عمانی’ و مآخذ ذیل شود: ریحانه الادب ج 5 ص 234، أمل الاَّمل، هدیه الاحباب ص 46 و روضات الجنات ص 168 غطریف عمانی، مکنی به ابوهارون. محدث بود و از ابوالشعثاء و ابن عباس روایت کرده است. و حکم بن أبان عدنی (عبدی) از وی روایت کند. (از معجم البلدان) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151). رجوع به ابوهارون (الغطریف...) شود
قریش بن حیان عجلی عمانی، مکنی به ابوبکر. محدث بود. و اصل او از عمان بوده، سپس در بصره مسکن گزید. وی از ثابت بنانی روایت آورده وشعبه و بصریان از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان) (از اللباب فی تهذیب الانساب سمعانی ج 2 ص 151)
قریش بن حیان عجلی عمانی، مکنی به ابوبکر. محدث بود. و اصل او از عمان بوده، سپس در بصره مسکن گزید. وی از ثابت بنانی روایت آورده وشعبه و بصریان از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان) (از اللباب فی تهذیب الانساب سمعانی ج 2 ص 151)
ستمگری و جباری و سختگیری و زجر کردن: خشم شاه عشق بر جانش نشست بر عوانی و سیه روئیش بست. مولوی. مرد از آن گفته پشیمان شد چنان کز عوانی ساعت مردن عوان. مولوی. رجوع به عوان شود، پاسبانی: همی کشد ز پس خویشت این جهان که بجوی گهی به روز عوانی و گه به شب عسسی. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 470)
ستمگری و جباری و سختگیری و زجر کردن: خشم شاه عشق بر جانش نشست بر عوانی و سیه روئیش بست. مولوی. مرد از آن گفته پشیمان شد چنان کز عوانی ساعت مردن عوان. مولوی. رجوع به عوان شود، پاسبانی: همی کشد ز پس خویشت این جهان که بجوی گهی به روز عوانی و گه به شب عسسی. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 470)
عوان. جمع واژۀ عانی. (منتهی الارب). رجوع به عانی شود، جمع واژۀ عانیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عانیه و عوان شود. عوانی، زنان، بدانجهت که چون شوی بر ایشان ظلم کندکسی به فریاد آنها نرسد. (منتهی الارب) (آنندراج)
عَوان. جَمعِ واژۀ عانی. (منتهی الارب). رجوع به عانی شود، جَمعِ واژۀ عانیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عانیه و عوان شود. عوانی، زنان، بدانجهت که چون شوی بر ایشان ظلم کندکسی به فریاد آنها نرسد. (منتهی الارب) (آنندراج)
این کلمه بصورت جمع (عینانیان) در بیت ذیل از فردوسی در برخی از نسخ شاهنامه آمده است که ظاهراً ساکنان عینان منظور است. و در برخی نسخ دیگر ’غسانیان’ ضبط شده است: ز عینانیان طائر شیردل که دادی فلک را به شمشیر دل. رجوع به عینان شود
این کلمه بصورت جمع (عینانیان) در بیت ذیل از فردوسی در برخی از نسخ شاهنامه آمده است که ظاهراً ساکنان عینان منظور است. و در برخی نسخ دیگر ’غسانیان’ ضبط شده است: ز عینانیان طائر شیردل که دادی فلک را به شمشیر دل. رجوع به عینان شود
آشکار، مقابل نهانی: چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش زیرا که بگسترد خزان راز نهانیش، ناصرخسرو، بر عالم علویش گمان بر چوفرشته هرچند که اینجا بود این جسم عیانیش، ناصرخسرو، ، جاسوس، (ناظم الاطباء)، اصلی، غیراندر، غیرناتنی، - برادر و خواهر عیانی، برادر و خواهر از یک پدر و مادر، (ناظم الاطباء)، در مقابل برادر اعیانی (برادر رحمی)، رجوع به اعیانی شود
آشکار، مقابل نهانی: چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش زیرا که بگسترد خزان راز نهانیش، ناصرخسرو، بر عالم علویش گمان بر چوفرشته هرچند که اینجا بود این جسم عیانیش، ناصرخسرو، ، جاسوس، (ناظم الاطباء)، اصلی، غیراندر، غیرناتنی، - برادر و خواهر عیانی، برادر و خواهر از یک پدر و مادر، (ناظم الاطباء)، در مقابل برادر اعیانی (برادر رحمی)، رجوع به اعیانی شود
منسوب به عناب که مشهور است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). رنگی است معروف که رنگ سرخ باشد، و به تخفیف نون هم آمده است. (آنندراج). رنگ سرخ شبیه به رنگ عناب. (ناظم الاطباء). به رنگ عناب. عنابگون. عناب رنگ
منسوب به عناب که مشهور است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). رنگی است معروف که رنگ سرخ باشد، و به تخفیف نون هم آمده است. (آنندراج). رنگ سرخ شبیه به رنگ عناب. (ناظم الاطباء). به رنگ عناب. عنابگون. عناب رنگ
فرقه ای از یهود بوده اند منسوب به عنان رأس الجالوت که نسب او به چهل و چهار واسطه به داود پیغمبر (ع) میرسید. رجوع به آثارالباقیۀ بیرونی چ ساخائو ص 58 شود
فرقه ای از یهود بوده اند منسوب به عنان رأس الجالوت که نسب او به چهل و چهار واسطه به داود پیغمبر (ع) میرسید. رجوع به آثارالباقیۀ بیرونی چ ساخائو ص 58 شود
به معنی جسمانی باشد چه تن بمعنی جسم هم آمده است. (برهان). بمعنی جسمانی، آنچه منسوب به جسم باشد مثل حواس عشره و قوای دیگر. (انجمن آرا) (آنندراج). جسمانی. (ناظم الاطباء). از تن +آن (جمع) + ی (نسبت) منسوب به کلمه جمع، نظیر خسروانی (و در تازی: غضایری و جزایری). (حاشیۀ برهان چ معین). - تنانی در یابنده، حواس خمسۀ ظاهری و حواس خمسۀ باطنی را گویند. (انجمن آرا). حواس پنجگانه ظاهری و باطنی. (ناظم الاطباء)
به معنی جسمانی باشد چه تن بمعنی جسم هم آمده است. (برهان). بمعنی جسمانی، آنچه منسوب به جسم باشد مثل حواس عشره و قوای دیگر. (انجمن آرا) (آنندراج). جسمانی. (ناظم الاطباء). از تن +آن (جمع) + ی (نسبت) منسوب به کلمه جمع، نظیر خسروانی (و در تازی: غضایری و جزایری). (حاشیۀ برهان چ معین). - تنانی در یابنده، حواس خمسۀ ظاهری و حواس خمسۀ باطنی را گویند. (انجمن آرا). حواس پنجگانه ظاهری و باطنی. (ناظم الاطباء)
مونث عانی زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد جمع عوانی، جمع عانیه، زنان بندی زنان که چون شوی بر آنان ستم کند کسی به فریاد شان نرسد
مونث عانی زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد جمع عوانی، جمع عانیه، زنان بندی زنان که چون شوی بر آنان ستم کند کسی به فریاد شان نرسد