- عنان
- لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد
عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن
عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن
عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
معنی عنان - جستجوی لغت در جدول جو
- عنان
- معارضه کردن، شریک بودن دو کس در مال، بخصوص نه در سایر اموال، دهانه اسب، لگام
- عنان ((عِ))
- لگام، زمام، افسار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خشک کونی سست کمری، یک پاره ابر
گوشه زدن گواژ زدن رنجاندن به زبان
پاژنام، سرنویس، فرنام
دشمنی
هویدا، آشکار
نسوان
اطراف یا سرانگشتان
جمع آن، ضمیر اشاره برای اشخاص دور، ایشان، مقابل اینان: شراب لعل کش و روی مه جبینان بین، خلاف مذهب آنان جمال اینان بین، (حافظ)
آب دماغ وینیرک
در حال نشاط و شور و هیجان
سایه کوتاه
شب، جامه جنت که بمعنی بهشت است جنت که بمعنی بهشت است سپر، ترس سپر، ترس
مخفف چون آن، چونان و مانند آن، چونان، و چنانچون هم گفته شده کوشیدن، کوشش و جد و جهد
بخشایش، بخشودن و نامی از نامهای خدایتعالی
ختنه
سر نیزه
کنیه توز دشمنی کینه بیزاری آب سرد، آب پراکنده، ابر بارانریز
مردی که قادر بر جماع نباشد
ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
انگشتان، سرانگشتان، اطراف انگشتان
هر چیزی که به نیمۀ عمر خود رسیده باشد، آنکه نه پیر باشد نه جوان، میان سال، پاسبان و مامور اجرای حکم دیوان قضا و حسبت، شخص فرومایه
پرطنین، آهنگین، شیوا، بلندآوازه، مشهور
آن طور، آن سان، آن گونه مانند آن، چونان
چنان چون: مانند، مثل، همان گونه که، همان سان که، چنانچون، برای مثال به سان آتش تیز است عشقش / چنان چون دوزخش همرنگ آذر (دقیقی - ۱۰۰)
چنانچون: مانند، مثل، همان گونه که، همان سان که، چنان چون
چنانچه: آن طور، آن سان، به طوری که، بنابرآنچه، اگر، در صورتی که، چون آنچه
چون آنچه: آن طور، آن سان، به طوری که، بنابرآنچه، اگر، در صورتی که، چنانچه
چنان که: به طوری که، آن سان که، آن طورکه مانند آن که، چون آن که: ون آن که: به طوری که، آن سان که، آن طورکه مانند آن که، چنان که
چنان چون: مانند، مثل، همان گونه که، همان سان که، چنانچون،
چنانچون: مانند، مثل، همان گونه که، همان سان که، چنان چون
چنانچه: آن طور، آن سان، به طوری که، بنابرآنچه، اگر، در صورتی که، چون آنچه
چون آنچه: آن طور، آن سان، به طوری که، بنابرآنچه، اگر، در صورتی که، چنانچه
چنان که: به طوری که، آن سان که، آن طورکه مانند آن که، چون آن که: ون آن که: به طوری که، آن سان که، آن طورکه مانند آن که، چنان که
بخشاینده، بسیار مهربان، از نام های خداوند
دیباجۀ کتاب، سرآغاز کتاب یا نامه، سر نامه، آنچه در ابتدای نامه یا پشت پاکت می نویسند، لقب، نامی که از اهمیت یا مقام شخصی حکایت می کند، هر آنچه موجب معرفی و شناختن چیزی می شود مثلاً عنوان مراسم
در حال نشاط و شور و هیجان، راه رفتن و خرامان، برای مثال ابر پشت پیلان تبیره زنان / از آن رزمگه بازگشته دنان (فردوسی - ۴/۱۰۳)