معنی عمیل - جستجوی لغت در جدول جو

عمیل

لغت نامه دهخدا

شمیل

(پسرانه)

باد شمال، نام روستایی در نزدیکی بندرعباس

فرهنگ نامهای ایرانی

عقیل

(پسرانه)

خردمند، بزرگوار، عاقل، گرامی، نام برادر علی (ع)، پسر موسی کاظم (ع)

فرهنگ نامهای ایرانی

کمیل

(پسرانه)

نام پسر زیاد از یاران علی (ع)، نام دعایی است منسوب به کمیل پسر زیاد

فرهنگ نامهای ایرانی

عایل

عائل، نیازمند، درویش

فرهنگ فارسی عمید

عمیا

کوری، کنایه از نادانی

فرهنگ فارسی عمید

عمیق

دارای عمق، دراز و دورتک، ژرف، گود، کنایه از دارای دقت و تلاش ذهنی، دارای معانی بلند، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن

فرهنگ فارسی عمید

معیل

مردی که دارای عائلۀ بسیار باشد، عائله دار

فرهنگ فارسی عمید

عمید

بزرگ و سرور، سردار، مسئول مالیات، مشوفی

فرهنگ فارسی عمید

جمیل

زیبا، خوشگل، کنایه از شایسته، خوب، نیکو

فرهنگ فارسی عمید

عویل

فریاد، بلندآوازی در گریه و ناله

فرهنگ فارسی عمید

عمیم

فرا گیرنده، شامل، کامل، تمام

فرهنگ فارسی عمید

عدیل

مثل و نظیر، همتا، برابر

فرهنگ فارسی عمید

تعمیل

(بَ)

مزد کارکن دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مزد کاری دادن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، امارت دادن کسی را و مستولی گردانیدن بر قومی. یقال: عمل فلان علیهم (مجهولاً). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

خمیل

خوراک نرم، ابر انبوه، تا کلکینه (خیمه مخملی)، آبچین، درختناک

معنی عمیل - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما